- ارسالیها
- 386
- پسندها
- 2,666
- امتیازها
- 14,063
- مدالها
- 13
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- #11
زخمههای نشسته بر تن کبودت را
با قطرهای خون جوشیده میبوسم،
و چرا رد سرخ خونِ گلو را چشمانی بیگناه نمیشویند؟
دیر زمستانیست که پارهی جگرم را در آتشی ابدی میسوزانم که بالای دار گرمِ گرمت باشد،
در زخم پایم جوانهای بود که پژمردید و یخ زد،
پس چرا از سرانگشتان کبودمان این زمستانِ سخت رخت نمیبندد؟!
با قطرهای خون جوشیده میبوسم،
و چرا رد سرخ خونِ گلو را چشمانی بیگناه نمیشویند؟
دیر زمستانیست که پارهی جگرم را در آتشی ابدی میسوزانم که بالای دار گرمِ گرمت باشد،
در زخم پایم جوانهای بود که پژمردید و یخ زد،
پس چرا از سرانگشتان کبودمان این زمستانِ سخت رخت نمیبندد؟!