متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مجموعه دلنوشته‌های مخبط | ILLUSION کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ILLUSION
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 1,572
  • کاربران تگ شده هیچ

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,665
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #21
دادارِ چرخْ در سکون و سکوت،
نشسته به انتظار
والا مَردی
در چشمانِ وطنی پر جوش و خروش.
بالا می‌کشند مردی را
نه بر شانه‌های فراخ و نه بر براقِ آسمان!
بر شاخه‌ْ گندیده‌ای از درخت زیتون،
که بوی خون می‌داد.
بالا می‌کشند مسیح
والا مَرد مُرده‌ای
که مسیح نامش بود.
 
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,665
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #22
ای خفتیدگان در وطن
که چشم گرفتید بر روانه ظلمی جاری،
از ترس!
مباد قطره خونی گرمْ از دیروزتان
بر فراز داری بی‌سار
بسوزاند ریشه‌ی امروزتان
که خاکستر،
میراثِ سوختهْ نخل‌هایی‌ست
نه آزاده،
بی‌جوش و خروش
در گیر و دار چشم بستن بر بستن سروی بر جور؛
که فردا ریشه بر دار است کسی که امروز بر شاخ بر دار ننالید.
آتش امروز سروستان،
خاکستر فردای نخلستان است.
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,665
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #23
بر تشنه نخلی روییده در سرابِ سرخِ جنون، نغمه‌ی ریشه و خون
بی‌ثمر است.
این‌جا، سرایی بود که هر بی‌ریشه از خون دگری سیر می‌شد؛
خون دلِ من
و خون چشم تو،
هر دو به نانِ نخلستانی بس است!
در خراب‌آباد مسیح؛
آزادی را بهای نان می‌خرند.
 
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,665
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #24
غریو غم، اندرزگاه را
سرو تنانی در بند،
سری آویخته از در،
تَنی بَست شده بر همان درخت،
که فردا در سایه دارت می‌زدند.
در ساعات اعدام
تمنای آب از لبانت خشک می‌چکید
و دیگران سیر از خونِ تو
تنت را نانی مانِست بر دندانِ طمع
که عزا، عشایِ شامِ* ما بود.

*«بگیرید، بخورید؛ این است بدن من.»
عشای ربانی، انجیل متی، فصل ۲۶
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,665
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #25
آسمان خون،
زمین خون
و دشت خون.
در سهند و خارک و خوی،
از آزاده دامان بی‌دریغِ دشت
رعیتی،
و در سردابِ کهنه‌ی شهر
گورکنی،
و بر پارینه خرابه‌ای از شاه‌نشین
ایل‌خانی.
گریز و آویز تا کجا از تو سرزمین؟
تو کز نای و بیرقت حال چیزی جز خون و مرگ و ستم نمی‌روید؟
گرسنه رعیتی در تو
و تو سیراب از خون تشنگان‌.
پرخاشِ پرخروشِ خشم در پیله نان،
تنور رنگ خاک
و خاک سراسر بوی خون.
مَر از رگ و پی خویش نیز می‌توان گریخت مسیح؟
 
امضا : ILLUSION

ILLUSION

نویسنده انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
386
پسندها
2,665
امتیازها
14,063
مدال‌ها
13
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #26
نه این صورتی‌ست هربار
از سیلی سرخ بِمانَد،
و نه آن مسلکی جاوید
تا ابدالدهر بر جای مانَد.
شاخه‌ها خواهند خشکید،
و دار خواهد افتاد،
و آسمانِ مرده خواهد بارید.
آنکس تحکم ستم می‌کرد را
دستی، شبی آبستن از دادِ دادار
به زیر خواهد کشانید
و از جای گورِ بی‌نشانِ تو،
از جای گورِ بی‌نشان‌مان،
شاخه شقایقی سبز خواهد رویید:
این‌جا مَزار بی‌نشان مردی‌ست
روزگارانی که رویا جرم بود،
رویایی داشت.​
 
آخرین ویرایش
امضا : ILLUSION

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا