مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sara_D

ناظر ارشد رمان
پرسنل مدیریت
ناظر ارشد رمان
تاریخ ثبت‌نام
30/5/20
ارسالی‌ها
1,296
پسندها
16,274
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
سطح
24
 
  • پرسنل مدیریت
  • #1,011
  • داستان راجب دختریه که خانواده متعصب و مذهبی داره. اتفاقایی که افتاده باعث میشه از همون دوران بچگی از هر چی ام ریشو و مذهبی متنفر باشه. مخصوصا داداشش که تو بچگی وقتی دوست دختره نامه از یه پسر میگیره میفهمه ولی چون عاشقش بوده میندازه گردن آبجی خودش و کلی میزنتش. یه بارم توی دانشگاه با یه پسر رابطه داره وبهم علاقه مندن پسره میاد خواستگاری ولی خانواده دختره قبول نمیکنن میگن شبیه ما نیست و کلی میزننش بعدا دختره هم واسه نجات پسره ردش میکنه و رابطشو بهم میزنه. در نهایت به خاطر خانوادش با یه خانواده مذهبی مثلا وصلت میکنه که اسم شوهرش فکر کنم رضا هست. بابای شوهرش بهش چشم داره و دیگه خیلی عیان موقع رد شدن از کنارش دستمالیش میکنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D

Sara_D

ناظر ارشد رمان
پرسنل مدیریت
ناظر ارشد رمان
تاریخ ثبت‌نام
30/5/20
ارسالی‌ها
1,296
پسندها
16,274
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
سطح
24
 
  • پرسنل مدیریت
  • #1,012
سلام:
اون رمانه که یه دختر و پسری عاشق همدیگه میشن؛
پسره عکاس بوده و دختره‌ هم رشته‌ش روانشناسی بوده.
یه روز که میرن سینما، دختره میبینه پسره افتاده روی شونه‌ش. هی تکونش میده میبینه تکون نمیخوره. اسم پسره هم عماد بود فکر کنم.
اونوقت میرن دکتر و میفهمن پسره سرطان خون گرفته. بابای دختره تا این موضوع رو میشنوه میگه نباید با عماد ازدواج کنی، باید با پسر شریک من ازدواج کنی.
چون شریک باباش خیلی پولدار بوده و اونم به شرط این ازدواجه میخواسته با بابای دختره شراکت کنه.
دختره خیلی ناراحت میشه و حالش بد میشه. حتی چند روزم میره قم راز نیاز میکنه که خدا کمکش کنه. ولی وقتی برمیگرده دیار خودشون، باباش مجبورش میکنه که با پسره ازدواج کنه. اینم مجبوری،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D

مهسانوروزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/5/20
ارسالی‌ها
47
پسندها
157
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • #1,013
امضا : مهسانوروزی

mani moon

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/19
ارسالی‌ها
96
پسندها
661
امتیازها
3,713
سطح
0
 
  • #1,014
سلام رمانش و وقتی من میخوندم در حال تایپ بود تابستون ۹۸ بود دوتا از نویسندگان عالی همین انجمن مینوشتنش متاسفانه چیز زیادی ازش یادم نمیاد فقط این و یادمه که طنز بود خانواده ها از سطح معمولی جامعه بودن دختره خیلی چاق بود و پسره خیلی لاغر تو یه ساختمون زندگی میکردن و خانواده دختره اشپزخونه داشتن دختره یه برادر داشت
اگه میشه اسمش و بگین ممنونم
 

مهسانوروزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/5/20
ارسالی‌ها
47
پسندها
157
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • #1,015
سلام دوستان
یه رمان بود که اسمه دختره ساحل بود اسمه خواهرشم دریا ساحل یه فامیلی داشت دقیقا یادم نمیاد چه نبستی باهاش داشت فک کنم پسرعموش بود این پسرعموش برا تحصیل تو خارجه اما بعده چند سال برمیگرده ساحلم عاشقش میشه اما پسرعموش دوسش نداشته برمیگرده خارج دوباره ولی بازم بعده چند سال برمیگرده ایران لطفا اسمه رمانشو بهم بگین خیلی دوست دارم بخونمششش
رمان کی گفته من شیطونم
 
امضا : مهسانوروزی

Yasnaaa

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #1,016
سلام
یه رمان بود که اسم شخصیت اصلیش یادم نیست ولی داستانش این بود که دختره با یه خانواده بزرگ شده که خانواده اصلیش نیستند بعد نامزدش نامزدی باهاشو بهم میزنه خانوداشم اذیتش میکنن و مجبورش میکنن با یه پیرمرده ازدواج کنه که بعد ازدواج با پیرمرده ،پیرمرده اونو از ایران میبره و خودشو دوست پدرش که مرده معرفی میکنه و برای خلاص شدن از اون خانواده باهاش ازدواج کرده و دختره هم تو پاریس با یه پسره آشنا میشه اسم پسره هم جونز بود
 

sama-m-o-l

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
31/12/19
ارسالی‌ها
111
پسندها
1,140
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • #1,017
سلام سلام:)
آقا من یه داستان خیلی وقت پیش خوندم ولی اسمشو یادم رفته داستان درباره‌ی یه دختر به نام خورشید بود که بر اثر یه اتفاق با یه آقایی به نام دامیار آشنا میشه چند وقت میگذره یه کار داخل یه مهد کودک پیدا میکنه و اینا یه بچه ای داخل مهد بوده به نام دامون که خیلی گوشه گیر بوده باهاش صمیمی میشه و اینا بعد میفهمه این دامون پسر دامیار دامیارم از زنش طلاق گرفته و اینا دامونم اسرار میکنه با بابام ازدواج کن مامانم شو اونم تو رو دربایستی باهاش ازدواج میکنه و به هر توانی بوده اسم دامون و میزاره داخل شناسنامش و میگذره میفهمه دامیار با زن قبلیش در رابطست و حتی صیغش کرده داخل خیابون دعواشون میشه که ماشین میزنه دامیار میمیره چند سال میگذره خورشیدم دامون رو بزرگ میکرده همونطور هم عاشق یه مردی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : sama-m-o-l
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] talaved

zahra14

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/20
ارسالی‌ها
96
پسندها
105
امتیازها
578
سطح
0
 
  • #1,018
سلام یه رمان بود اسم دختره مینا بود عاشق پسرعموش محمد بود محمدم عاشق مینا ولی بهم نمیگن تا اینکه عمو مینا با دخترش از خارج برمیگردن و محمد مجبور میکنن با این دخترعموش نهال که تازه از خارج برگشته ازدواج کنه مینا خیلی ناراحت میشه و بعد به خاطر کار پدرش میرن شیراز اونجا همه خانواده مادرش هستن پسرخالش امیرعلی از بچگی عاشق مینا یه شب تو اتاق امیرعلی بودن و مینا برای امیرعلی درد و دل میکنه امیرعلی بغلش میکنه مینا گریه میکنه تا اینکه مامان امیرعلی میاد تو اتاق میبینشون خوشحال میشه فکر میکنه اینا عاشق همن ولی مینا عاشق امیرعلی نبود میرن خواستگاری مینا مجبور میشن باهم ازدواج کنن یه شب امیرعلی میاد خونه مینا چون پدر و مادر مینا رفتن مسافرت صداش میشنوه که با محمد تلفنی حرف میزنه مینا به محمد میگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

zahra14

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/20
ارسالی‌ها
96
پسندها
105
امتیازها
578
سطح
0
 
  • #1,019
سلام دوستان : )
دوستم دنبال این رمانه و گفت اینجا بگم تا ببینه کسی اسمش رو بلده یا خیر! : )
ممنون میشم جواب بدید! : )


یه دختری که هیچ کسی رونداشته ووضع خوبی نداشته گوشه اتوبان بوده
دختردیگه ای که افسردگی داشته وهیچ دوستی نداشته میبردش خونه خودشون ومیخوادکه اون دخترباخودشون زندگی کنه وبه دروغ به خانوادش میگه دوستمه وخونوادشم خارج ازکشورن
اون دخترهم باسام برادراون دخترازدواج میکنه
بعدازمدتی پدرشوهره دخترمیفهمه که بهشون دروغ گفتن بچه ی دختره راازش میگیره ازخونه میندازدش بیرون وطلاقشم میگیره
ولی بعدازچندسال دوباره سرراه هم قرارمیگیرندودختره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

مهسانوروزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/5/20
ارسالی‌ها
47
پسندها
157
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • #1,020
سلام دوستان
یه رمان خونده بودم اسم دختره رو یادم نیست اما اسم پسره فکر کنم علی بود دختره توی ایران زندگی میکردو فک کنم میخواست مربی رقص بشه
بعد اون علی که نمیدونم پسرعموش بود یا پسر عمه اش از آمریکا میاد دنبال این دختره میگرده تاببرتش آمریکا بعد اونا باهم میرن آمریکا یادمه یه خدمتکار توی آمریکا داشتن که اسمش کرولاین بود اما دختره اشتباهی گفت کرو لاله بعد آهنگ عطر تو مهدی یراحی داخلش بود
ممنون میشم اسم رمانو بهم بگین
 
امضا : مهسانوروزی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
5
بازدیدها
174
عقب
بالا