- تاریخ ثبتنام
- 16/5/20
- ارسالیها
- 47
- پسندها
- 157
- امتیازها
- 503
- مدالها
- 1
سطح
1
سلام
داستان یه دخترو پسر بود که به اجبار پدر پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره به اسرار پدرش با دختره میره ماه عسل بعدش کم کم عاشق هم میشن اما هردو مغرور بودن و بهم نمگیفتن یادمه پسره قبل از اینکه با این دختره ازدواج کنه عاشق یه دختر دیگه بود و یه روزی بعد از ازدواجش اونو به خونش میاره و از زنش خواهش میکنه ازاون پذیرایی کنه بعد زنش برای اون دختره و خودش آب شربت میاره اما برای شوهرش نمیاره
لطفا اگه میدونید بهم بگین عزیزان
داستان یه دخترو پسر بود که به اجبار پدر پسره باهم ازدواج میکنن بعد پسره به اسرار پدرش با دختره میره ماه عسل بعدش کم کم عاشق هم میشن اما هردو مغرور بودن و بهم نمگیفتن یادمه پسره قبل از اینکه با این دختره ازدواج کنه عاشق یه دختر دیگه بود و یه روزی بعد از ازدواجش اونو به خونش میاره و از زنش خواهش میکنه ازاون پذیرایی کنه بعد زنش برای اون دختره و خودش آب شربت میاره اما برای شوهرش نمیاره
لطفا اگه میدونید بهم بگین عزیزان