مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

zahra14

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/3/20
ارسالی‌ها
96
پسندها
105
امتیازها
578
سطح
0
 
  • #1,091
سلام یه رمان بود اسم دختره دریا بود خیلی شر و شیطون بود یه داداشم داشت از خودش کوچیکتر فکر کنم اسمش دانیال بود دختره با دوستاش میرن مسافرت ماشینشون خراب میشه یه ماشن وایمیسه کمکشون میکنه چهار تا پسر بودن اسم یکیش رایان بودخیلی خجالتی بود بعد این رایان میره تو شرکت بابا دریا مشغول به کار میشه اخرشم با هم ازدواج میکنن لطفا اگه کسی اسمش میدونه بگه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Regina

HHMM

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/6/20
ارسالی‌ها
4
پسندها
4
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #1,092
سلام ببخشید دنبال یک رمان میگردم دختری برای دانشگاه مجبوره خونه دوست باباش بمونه دوست باباش هم فکر کنم یه برادر زاده به اسم سیاوش داره البته قرار بوده وقتی پسردوست پدرش از خارج برگشت دختره باهاش ازدواج کنه اما دختره و سیاوش عاشق هم میشن و باهم ازدواج می کنند هرچند طرد میشن ممنون میشم اسمش رو بگین هرچی فکر میکنم یادم نیست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Regina

sami1366

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
11/4/20
ارسالی‌ها
8
پسندها
24
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #1,093
سلام دوستان
دنبال یه رمان هستم که یه دختری به اسم لیلا از شهرستان تهران دانشگاه قبول می شه، اونجا با یه پسر پولدار آشنا میشه، بعد جریاناتی با هم ازدواج می کنن، اما خانواده ی پس ناراضی هستن، دختره باردار می شه و یه روز که دنبال شوهرش میره در خونهی مادر شوهرش تصادف میکنه، وقتی بهوش میادپدرش بهش میگه بچه مرده، اما در واقعیت بچه رو داده به شوهرش و به شوهرش گفته که زنش مرده، دختره به خاطر تصادف مجبور به جراحی پلاستیک میشه و تنها خال روی گردنش باقی می مونه، چند سال بعد به طور اتفاقی معلم مدرسه دخترش که اسمش لعیاست میشه. با رفت و آمد به اون خونه شوهرش رو می بینه و می شناسه، اما شوهرش اون رو نمی شناسه، رابطه ی لیلا با دخترش صمیمی میشه، و یک شب که لعیا تب کرده لیلا می ره پیشش و در این بین یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

شیلا

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
6/7/19
ارسالی‌ها
10
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • #1,094
سلام داستان رمان اینطوری بود که دختره و پسره یه بچه دارن و همو دوست دارن بعد کمکم هی دعواشون میشه دختره از خونه میره بعد چند وقت دوباره برمیگردن پیش هم بعد دختره میره تو حمام میبینه مسواک پسره از بقه جداست میزاره کناره هم بعد پسر میاد دعواش میکنه مسواکارم خرد میکنه بعد پسر یه ازمایشم داده بود ایدز داشته ولی به دختره نمیگه اینا دو باره از هم جدا میشن به روز پسره بچه رو به بهانه شمال میبره با خودش خارج دختره دلش میشکنه هرسال تولد بچهه ایمیل میزنه به پسره خلاصه یه روز برادرش یا یکی از اشناهای دختره مطمعن نیستم با یکی از دوستاش و یه پسر بچه میادخارجی بودن بعد کم کم دختره میفهمه پسره اززنش جدا شده بعد اینا به هم نزدیک میشن ازدواج میکنن میرن خارج دختره خیلی دنبال بچش میگرده پیداش نمیکنه بعد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

الهام عطا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
63
پسندها
483
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
سن
29
سطح
5
 
  • #1,095
سلام من یه رمان خوندم در مورد دختری بود که خانوادش رو ازدست داده بود و با عموش زندگی میکرد که زن عموش مجبورش کرد با خواستگارش ازدواج کنه پسره اصلا بهش نزدیک نمیشد تا اینکه فهمید زن قبلی پسره بهش خ**یا*نت کرده و اون زنش رو روی تخت با دوستش دیده آخر سر خانواده پسره از خارج میان و میفهمن موضوع رو وبهش میگن که این دختر با زنش خیلی فرق داره
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهام عطا

الهام عطا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
63
پسندها
483
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
سن
29
سطح
5
 
  • #1,096
سلام یه رمان بود در مورد پسری که نقشه فرش میکشید یک نقشه کشید که پدرش گفت فقط یک نفرمیتونه این نقشه رو ببافه وقتی رفت اونجا دید اون شخص مریضه اما دخترش گفت من میبافم و پسره تو این رفت و آمد به دختره عاشق شد همسایه دختر هم عاشقش بود و به زور وارد خونه شد و بهش ت*جاوز کرد و برادر دختره همسایه رو کشت اما این پسره اومد و رضایت ولی دم رو گرفت و با دختره ازدواج کرد
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهام عطا

الهام عطا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
63
پسندها
483
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
سن
29
سطح
5
 
  • #1,097
ببخشید من زیاد رمان خوندم و حالا میخوام اسم رمانهایی که خوندم رو بنویسم اما چندتاش یادم نمیاد
یه رمانی بود دختره پدرش معتاد بود و به دختره و خواهر دختره گفته بود مادر دختر مرده پدر دختره اینارو ول میکنه دختر مجبور میشه با خواهرش با همسایه زندگی کنند پسر همسایه عاشق دختره میشه و میفهمه که مادرشم زنده بوده
 
امضا : الهام عطا
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] شیلا

الهام عطا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
63
پسندها
483
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
سن
29
سطح
5
 
  • #1,098
یه رمان بود که دختر کوچولو بود که مادرش مرد و پدرش ازدواج مجدد کرد نامادریش دختر را اذیت می‌کرد و دختر چون باباش رو خیلی دوستاش به پدرش نمی گفت که نامادری اذیتش میکنه بعد از اینکه پدرش فوت شد شروع کرد تمام آزار و اذیتهای نامادریش تلافی کرد
 
امضا : الهام عطا

مهسانوروزی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/5/20
ارسالی‌ها
47
پسندها
154
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • #1,099
سلام دوستان چیز زیادی درباره این رمان نمیدونم فقط میدونم که ۳تا دختر بودن که اسم یکیشون مهرسا بودو عاشق پسرعمه اش دانیال شده بود
 
امضا : مهسانوروزی

الهام عطا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
28/6/20
ارسالی‌ها
63
پسندها
483
امتیازها
2,648
مدال‌ها
5
سن
29
سطح
5
 
  • #1,100
،سلام دنبال رمانی هستم که دقیق یادم نیست فقط میدونم دختره رو ب شیخ های عرب فروختن بعد ی پسر ایرانی برای ی شب میخوادش و دختره ب پسرع التماس میکنه ک کارش نداشته باشع و اونم با کلی بدبختی و کمک دختره میفرسته ایران جلد دومش و خودشو کسی یادش هست اسمش چیه فک کنم اسم دختره معصومه باشه و دختره ی حاجی بود ک بخاطر سختگیریهای پدرش از خونه فرار میکنه البته اگ درست گفته باشمش
اینی که گفتی نمیدونم اما یه رمان خوندم مثل این بود آبی به رنگ احساس من ۲جلد هست
 
امضا : الهام عطا
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا