نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاکتوس

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
29
پسندها
89
امتیازها
90
  • #3,961
بچه ها میشه یه رمان عاشقانه و طنز معرفی کنین؟ و اینکه پایانش خوش باشه و اینا انقدر زجر نکشن:)
تنها در باغ، اگه گفتی من کیم، ترانه ات میشوم.
 

mehrazar

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
134
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • #3,962
سلام
یه رمان بود که ژانرش پلیسی و عاشقانه بود
اسم دختره بهار بود. بهار با برادرش، باربد و دوست برادرش، شهاب، از بچگی با هم بودند. بهار و شهاب عاشق هم میشون. شهاب پلیس بود. توی یه ماموریت شهاب می‌میره و بهار هم فکر کنم پلیس می‌شه و ده سال به یه ماموریت می‌ره و کسی ازش خبری نداره. بعد از ده سال که میاد همه خانوادش طردش می‌کنند به جز مادرش. بعد بهار با ارشاویر ازدواج می‌کنه.
که ارشاویر هم دوست شهاب و باربد بود. رابطه بهار و ارشاویر اصلا خوب نبود و ازش کتک هم می‌خورد. بهار دو تا دوست صمیمی هم داره که صنم و امیر اسمشون بود. امیر و ارش دو قلو بودند و ارش هم توی کار خلاف بود. امیر هم سرطان می‌گیره اما توسط ارش کشته می‌شه. اخر هم بهار سکته می‌کنه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mehrazar

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
134
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • #3,963
خلاصه رمان راجب دختری به اسم ستاره اس که عشقش رو اجباری میبرن دانشگاه پلیسی برای اینکه پیش عشقش باشه مجبورن خودش رو پسر کنه اخرش باهم ازدواج میکنن
وقتی پلیس شدم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Fariba aaa

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
195
امتیازها
728
مدال‌ها
2
  • #3,965
سلام یه رمان خوندم چند ماه پیش ولی اسمش رو فراموش کردم.
یه دختری بود که به خاطر کاری که نکرده بود محکوم کرده بودن پدر و مادرش باهاش سرد برخورد میکردند دوتا برادرش هم باهاش سرد برخورد میکردند و نامزدش هم ترکش کردو دختره خودش مجبور میشد کار کنه و پول دانشگاهش رو پرداخت کنه ولی رفت تو یک شرکت که نامزدش اونجا بود و گذشت و کسی که تو گذشته اون اشتباه رو به گردن دختره انداخت نامزدش و خودش رو دزدید و بعد یه اتفاق افتاد که پسره رفت بیمارستان دختره هم تو ماشین بود ظاهرا ماشین سوخت و تو دره افتاد ولی دختره زنده موند وقتی پسره بیمارستان رفت و وقتی بهوش اومد بهش گفتند که در گذشته اشتباه فکر میکردند و پسره وقتی فهمید دختره مرده عذاب کشید و خانوادش هم همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Fariba aaa

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
195
امتیازها
728
مدال‌ها
2
  • #3,966
سلام. یه رمانی بود که دختر و پسره خواهر و برادر نبودن و پسره عاشق دختره بود. دختره هم چون فک میکرد اون برادرشه احساس گناه میکرد. توی یه خانواده مذهبی هم بودن. کسی اسمش رو میدونه؟
شبیه رمان غربت تنهایی.دختره اسمش ثنا است و پسره مسیح
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Fariba aaa

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
165
پسندها
195
امتیازها
728
مدال‌ها
2
  • #3,967
خلاصه رمان اینطوری بود ک دختره عاشق پسره زود و ازش وقت گرفت ک سه روز با هم باشن بعد پسره ولش کرد دختره حامله بود ازش و افسردگی شدید گرفت سعی کرد خودکشی کنه ک باعث شد سقط جنین کنه از طرف دیگه خانواده دختره متوجه شدن چه اتفاقی افتاده و برادر پسره ک از بچگی عاشق این دختر بود باهاش ازدواج میکنه اگر کسی اسمشو میدونه لطفا بگه خیلی وقته دنبالشم
رمان دالیت
 

NDN

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
6
امتیازها
0
  • #3,968
سلام من دنبال یه رمانی هستم. در مورد یه دختری بود با موهای قرمز که دوتا داداش و یه خواهر داشت و داشت برای کنکور میخوند که پدرش فوت کرد و تلبکار اومد و بجای بدهی ازشون دختره رو میخواست دختره ام فرار کرد رفت پارک و صبح روز بعدش یه خانومی اومد اون و برد خونش و گفت برو حموم و وقتی رفت ازش فیلم گرفت و گفت یا وارد باند ما میشی یا فیلم رو پخش میکنم در اخرم وارد باند شد با یه سرهنگی اشنا شد ( یا شایدم سرگرد) و در اخر چون از این وضعیت خسته شده بود یه سرقتاشون و لو داد و رفت پیش خانوادش که اوناام الان پولدار شده بودند
کل داستان بجز اسمش و یادمه کسی میدونی راهنمایی کنه ممنون
 

NDN

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
6
امتیازها
0
  • #3,969
سلام من دنبال ی رمان میگردم خیلی وقت پیش خوندم چیز کمی فقط يادمه گفتم شاید کسی اينجا خونده باشدش

راجب ی دختره ک خیلی با درک و فهمه ی جورايي همیشه گره کار همه رو باز میکنه انقد با فهمه ک کسی رو حرفش نه نمياره داستان از پارت اول از جایی شروع ميشه ک قراره برای دوست همین دختر خواستگار بیاد و دوستش مث همیشه منتظره تا این دختره تو خواستگاريش پادرمياني کنه چون ار خواستگاره خوشش نمياد خلاصه وقتی دوستش داره از استرس میمیره یهو سروکله ناجیش ینی همین دختر با درکمون پیداش میشه و ميگ بدون من میخواستین دوستمو شوهر بدین خانواده خواستگارم میشوره میزاره البته با ادب جوری ک هیچکی نميتونه ی چی بگه بااین ک سنش کمه ولی بیشتر شبیه مادر دوستاشه تا دوستشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Chire

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #3,970
سلام دنبال ی رمانم که دختره موهاش نارنجی بود وهمش درحال رمان خوندن بودوارزوداش عشقش یکی باشه مثه اون شخصیتا برادرش توکاره خلاف بود ی پلیس مخفی میومد خونه اینا سرک میکشیدیبارم ب بهونه اینکه بره دختره کتاب اورده اومدخونشون دختره تجربی بوداین کتاب انسانیواورده بود دختره اتفاقی میره عروسیه همون پلیسه این وسطا یادم نیس چ میشه پسره میبرتش خونه خودش طبقه بالازنش زندگی میکرد اخرم دختره پرستاریه شیرازقبول میشه
رمان فرستاده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا