متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های کهکشان درونی | smelika_rکاربرانجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع S_MELIKA_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 422
  • کاربران تگ شده هیچ

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #11
ولی سخت بود، چون حرف هاش درست مثل مته عمل میکرد
نمی دونم چقدر بود که ایستاده بودم ونگاهش میکردم
که حس کردم کسی داره حلم میده به سمت جلوتربرم.
و من اون موقع اسمش رو گذاشتم امداد غیبی
چون درواقع امدادرسانی کرد، و وقتی ازاون پیرزن غرغر گذشتیم
چند نفس عمیق کشیدم تا حرف ها وغرغر هاش از ذهنم بیرون بره.​
 
آخرین ویرایش
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #12
سخت بود بیرون کردن این حجم از حرف های مزخرف
ولی تونستم.
هرچی جلو تر میرفتیم همراه امداد غیبی انگاری که داشتیم فقط دور خودمون می گشتیم
وحسی شبیه به یک اتاق کوچیک ته یک عمارت بزرگ رو داشت
گیج بودم و نمی دونستم باید دقیقا چه کنم!
کلافه نشسته ام جایی شبیه به زمین بود نه می شه گفت سیاه بود نه می شه گفت نبود
ولی سردهم نبود، گرم هم نبود
سردرگم درست مثل کسی وسط یک کهکشان گم شده باشه.
ومن در درون خودم گم شده بودم ودنبال خودم می گشتم

 
امضا : S_MELIKA_R

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا