• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دل به ویرانه کِشم | راحله خالقی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Rahel.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 293
  • کاربران تگ شده هیچ

Rahel.

مدیر بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/7/20
ارسالی‌ها
1,574
پسندها
19,518
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
دل به ویرانه کِشم
نام نویسنده:
راحله خالقی
ژانر رمان:
#تراژدی #اجتماعی #عاشقانه
بسمه ربی
کد: 5361
ناظر:
AMARGURA AMARGURA

خلاصه: زندگی چنان درهم تنیده می‌شود که نمیدانی پاسوز زندگی خودت می‌شوی یا دیگری!
آمدن یک نفر شاید در کلام چیز ساده‌ای باشد، اما همیشه همه چیز به ان سادگی که در تصور است، واقع نمی‌گردد. کسی نمی‌داند بستری شدن نغمه نعمت اللهی در بیمارستان هنر تقدیر است یا اینکه تقصیر کسی‌ست جز اویی که هیچکاره این بیمارستان است!
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

A.TAVAKOLI❁

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
14/5/18
ارسالی‌ها
4,900
پسندها
93,350
امتیازها
77,384
مدال‌ها
53
سطح
43
 
  • مدیرکل
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

Rahel.

مدیر بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/7/20
ارسالی‌ها
1,574
پسندها
19,518
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
صدایت، لالایی شیرینی بود که خط بطلان می‌کشید بر تمام کابوس‌هایی که از خواب به واقعیت زندگی‌ام سرایت کرده‌اند!
تو کیستی؟
همان منجی که قرار است مرا نجات دهد؟
چگونه صدایت این چنین قلب آشوب زده‌ام را قرار می‌بخشد؟!
صدای سازت انگار از دالان وجودم گذر می‌کند و مرا با خود روبرو!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

مدیر بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/7/20
ارسالی‌ها
1,574
پسندها
19,518
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
یا نور
با حرص ته سیگارش را با انگشت اشاره و شصتش به دورترین نقطه ممکن پرت می‌کند و می‌گوید:
- چرته! اینکه می‌گن آدما به از دست دادن عادت می‌کنن مزخرفه! من عادت نکردم؛ هیچکس عادت نکرده!
مطمئن است که حق با اوست، مگر آدمی که پاهایش را از دست داده به راه نرفتن عادت می‌کند؟!
سه سال قبل
- خسته نباشین.
امیرحسین با لبخند سرش را تکان می‌دهد و از جا برمی‌خیزد. کش و قوسی به بدن کوفته‌اش می‌دهد سپس گیتارش را درون کاور مشکی‌اش می‌گذارد و از جا برمی‌خیزد ساز را روی شانه‌اش می‌اندازد و هم‌گام با نازنین، دختر خاله‌اش، از اتاق موسیقی درمانی خارج می‌شود.
- مثه همیشه عالی بود امیر حسین.
امیر بادی به غبغبش می‌اندازد و با لحنی مطمئن می‌گوید:
- ما اینیم نازی خانوم!
نازنین همزمان که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

Rahel.

مدیر بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/7/20
ارسالی‌ها
1,574
پسندها
19,518
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
بعد از احوالپرسی سرسری با منشی آموزشگاه به طبقه بالا می‌رود تا به کلاسش برسد. تنها کلاس این طبقه متعلق به اوست و بقیه کلاس‌ها در طبقه پایین قرار دارند. وارد کلاس می‌شود تا قبل از آمدن شاگردش، کمی استراحت کند؛ اما تا کت پاییزه‌اش را در می‌آورد؛ تقه‌ای به در می‌خورد و در ادامه‌اش کله صحرا، شاگردش، نمایان می‌شود.
- سلام استاد!
امیرحسین با لبخند کمرنگی سرش را تکان می‌دهد و در حالیکه که کتش را اویزان می‌کند؛ نجوا می‌کند:
- تمریناتو انجام دادی؟
دخترک ریز نقش به وضوح دستپاچه می‌شود و اعصاب امیرحسین بهم می‌ریزد! نمی‌فهمد دخترک پانزده ساله از دنیا چه می‌خواهد که هر روز به دنبال ساز جدیدی‌ست و آموزش هیچکدام را به انتها نمی‌رساند.
حسین آستین‌های پیراهن قهوه‌ای‌اش را تا ردی آرنج تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Rahel.

Rahel.

مدیر بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/7/20
ارسالی‌ها
1,574
پسندها
19,518
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
بعد از کلاس‌هایش به سمت خانه می‌راند. طبق معمول خاله‌اش خانه‌شان بود و مادرش لیست خریدی برایش فرستاده. خریدهایش را انجام می‌دهد و به خانه می‌رود. ماشینش را درون حیاط پارک می‌کند و پاکت خریدهایش را به دست می‌گیرد.
- دایی سلام!
چهره امیرحسین به یکباره شکفته می‌شود و خواهرزاده چهارساله‌اش در آستانه در ورودی با عروسکی زیر بغل منتظرش ایستاده است. دلش برای موهای خرگوشی و کش‌موهای عروسکی‌اش غنج می‌رود. خریدهایش را روی پادری می‌نهند و دستهایش ررا برای به آغوش کشیدن ان جسم نرم و دوست داشتنی باز می‌کند.
- سلام عشق دایی!
سپس بینی نخودی ستاره را می‌فشارد.
ستاره خنده‌کنان سرش را درون گردن حسین فرو می‌برد و با لحن کودکانه‌اش تقاضای خوراکی می‌کند.
امیرحسین که حالا تمام خستگی از تنش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا