- تاریخ ثبتنام
- 12/1/24
- ارسالیها
- 25
- پسندها
- 115
- امتیازها
- 490
- مدالها
- 1
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #11
"پارت نهم"
شب در عمارت بماند در متروکهی رازهایش، برای این دختر گویی هوا حتی تازگی داشت برای نفس کشیدن؛ انگار که تکراری نبود! با آرامش کتاب میخواند و کلمه به کلمه از پیشِ چشم عبور میداد، سکوتِ خانه و آرامشِ شب خوش در کامِ تمرکزش، کمرِ خمیدهاش را اندکی عقب کشید تا به تکیهگاهِ مبل تکیه سپرد و آرام کتاب را ورق زد و ویبرهی ریزِ موبایلش روی میزِ مقابلش را متوجه نشد.
در بینِ این آرامشِ او بود که صدایی ظریف، سکوت را با ادا کردنِ بلندِ نامی خراشید که یک تای ابروی او را بالا انداخت و نگاهش را از جملهای که در حالِ خواندنش بود دزدید. صدایی که در پیِ آن صوتِ قدمهایی هم زنجیر شده به گوش رسید که به سمتِ سالن میآمد. همین یک صدا کافی بود برای پروازِ تمرکزش که رسماً او را از حال و هوای کتاب...
شب در عمارت بماند در متروکهی رازهایش، برای این دختر گویی هوا حتی تازگی داشت برای نفس کشیدن؛ انگار که تکراری نبود! با آرامش کتاب میخواند و کلمه به کلمه از پیشِ چشم عبور میداد، سکوتِ خانه و آرامشِ شب خوش در کامِ تمرکزش، کمرِ خمیدهاش را اندکی عقب کشید تا به تکیهگاهِ مبل تکیه سپرد و آرام کتاب را ورق زد و ویبرهی ریزِ موبایلش روی میزِ مقابلش را متوجه نشد.
در بینِ این آرامشِ او بود که صدایی ظریف، سکوت را با ادا کردنِ بلندِ نامی خراشید که یک تای ابروی او را بالا انداخت و نگاهش را از جملهای که در حالِ خواندنش بود دزدید. صدایی که در پیِ آن صوتِ قدمهایی هم زنجیر شده به گوش رسید که به سمتِ سالن میآمد. همین یک صدا کافی بود برای پروازِ تمرکزش که رسماً او را از حال و هوای کتاب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.