- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 881
- پسندها
- 4,851
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 11
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #221
میکایلا با حیرت به مرد وقیحی نگاه میکرد که خواهرش یک ساحره بود و دم از مبارزه با جادوگران میزد. خونآشام جرعهای از نوشیدنیاش را بالا داد:
- نسبت به شوالیههایی که دیدم، یه سر و گردن بالاتری. اونا یه مشت مغز عضلهای هستن اما تو خوب معنی حرفهای مخفی رو میفهمی.
رانمارو هم مانند خونآشام لیوانش را در دست گرفته بود و آهسته مزمزه میکرد:
- به عنوان یه تعریف و یه تهدید در نظر میگیرمش.
خونآشام آهسته خندید و کمی سرش را برگرداند:
- حالا میفهمم که چرا از دستت عصبانیان. نظرت در مورد یه همکاری چیه جناب شوالیه؟ هر چی که بخوای بهت میدیم. پول، طلا، قدرت، شهرت. هر کدوم که بخوای رو برات فراهم میکنیم.
رانمارو نگاهی به بازتاب خودش درون لیوان چوبی کرد. چهرهاش در امواج نوشیدنی مخدوش شده بود...
- نسبت به شوالیههایی که دیدم، یه سر و گردن بالاتری. اونا یه مشت مغز عضلهای هستن اما تو خوب معنی حرفهای مخفی رو میفهمی.
رانمارو هم مانند خونآشام لیوانش را در دست گرفته بود و آهسته مزمزه میکرد:
- به عنوان یه تعریف و یه تهدید در نظر میگیرمش.
خونآشام آهسته خندید و کمی سرش را برگرداند:
- حالا میفهمم که چرا از دستت عصبانیان. نظرت در مورد یه همکاری چیه جناب شوالیه؟ هر چی که بخوای بهت میدیم. پول، طلا، قدرت، شهرت. هر کدوم که بخوای رو برات فراهم میکنیم.
رانمارو نگاهی به بازتاب خودش درون لیوان چوبی کرد. چهرهاش در امواج نوشیدنی مخدوش شده بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.