- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 767
- پسندها
- 4,331
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 12
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #21
سیاهچال قصر ماه خونین
مارینوس سطل آب را برداشت و روی فافنیر بیهوش ریخت. فافنیر با هین بلندی به هوش آمد. با نفس نفس نگاهی خسته و درمانده از میان موهای خیس بهم ریختهاش به مارینوس انداخت. هیچگاه تا به آن روز از آن اسنیکپایر دورو منزجر نشده بود. مارینوس لبخندی سرد زد:- شب بخیر مشاور! میبینم که خواب خوبی داشتی!فافنیر با ضعف روی پاهایش ایستاد.
دستانش را از دو طرف با زنجیر نقره به سقف سنگی سلول مهار کرده بودند. فافنیر نفسش را با نفرت بیرون داد و جواب مارینوس را مسکوت گذاشت. مارینوس کت بلند گرانقیمت ابریشمیاش را از تن بیرون آورد. کت را گوشه میز شکنجه نهاد. با لبخندی بازیگوش بر لب، آلات شکنجه را از نظر گذراند:
- هنوزم نمیخوای دست از مقاومت برداری؟
فافنیر تلخخندی نیمهجان بر لبان...
مارینوس سطل آب را برداشت و روی فافنیر بیهوش ریخت. فافنیر با هین بلندی به هوش آمد. با نفس نفس نگاهی خسته و درمانده از میان موهای خیس بهم ریختهاش به مارینوس انداخت. هیچگاه تا به آن روز از آن اسنیکپایر دورو منزجر نشده بود. مارینوس لبخندی سرد زد:- شب بخیر مشاور! میبینم که خواب خوبی داشتی!فافنیر با ضعف روی پاهایش ایستاد.
دستانش را از دو طرف با زنجیر نقره به سقف سنگی سلول مهار کرده بودند. فافنیر نفسش را با نفرت بیرون داد و جواب مارینوس را مسکوت گذاشت. مارینوس کت بلند گرانقیمت ابریشمیاش را از تن بیرون آورد. کت را گوشه میز شکنجه نهاد. با لبخندی بازیگوش بر لب، آلات شکنجه را از نظر گذراند:
- هنوزم نمیخوای دست از مقاومت برداری؟
فافنیر تلخخندی نیمهجان بر لبان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.