- ارسالیها
- 426
- پسندها
- 1,135
- امتیازها
- 7,283
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #71
سپس کفشش را میپوشد و کلید را در جیب شلوارش قرار میدهد و نایلون را در دست راستش میگیرد بهسوی اتاقش میرود انگار چیزی را فراموش کرده است کشوی کمدش را میگشاید و چاقوی نوک سوزنی را بر میدارد و کنار شلوارش میگذارد. با دست چپش دستهی درب خانه را میگیرد و میکشد. از خانه خارج میشود و سپس بر روی اولین پله که جلوی خانهاش است مینشیند. به نقطه کور و مبهمی خیره میشود.
پرهان دستانش را در برابر اشعههای ریز و درشت خورشید سپر میکند تا چشمانش اذیت نشوند سپس وارد کوچه اسی میشود. اسی سرش را بالا میآورد و از دورادور نیم نگاهی گذرا میاندازد زمانی که متوجه میشود پرهان است با یک حرکت از جای بر میخیزد.
پرهان جلوی پای اسی ماشین را متوقف میکند و شیشهی ماشین را پایین میکشد.
- کاکو سوار شو!
یک...
پرهان دستانش را در برابر اشعههای ریز و درشت خورشید سپر میکند تا چشمانش اذیت نشوند سپس وارد کوچه اسی میشود. اسی سرش را بالا میآورد و از دورادور نیم نگاهی گذرا میاندازد زمانی که متوجه میشود پرهان است با یک حرکت از جای بر میخیزد.
پرهان جلوی پای اسی ماشین را متوقف میکند و شیشهی ماشین را پایین میکشد.
- کاکو سوار شو!
یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش