ارسال متن ارسال متن چالش نویسندگی | دوره اول

  • نویسنده موضوع Ash;
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 916
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MAHl

عکاس انجمن + مدیر بازنشسته فرهنگ و مذهب
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/4/21
ارسالی‌ها
1,031
پسندها
32,350
امتیازها
59,573
مدال‌ها
23
سن
20
سطح
33
 
  • #21
_ گفته بودم وقتی میبینمش یاد ققنوس میافتم، چهارشونه بودنش و صداش به قشنگی ققنوسه.. یادت میاد؟
_ اوهوم یادمه. چیشده حالا باز داری درمورد اون موقع‌ها حرف میزنی؟
_ می‌دونی، تو افسانه‌ها میگن ققنوس هرچقدر هم با ابهت و خوشگل باشه و صدای قشنگی داشته باشه، بازم به تنهایی عادت کرده...
_ منظورت چیه؟ از حرفات میخوای به کجا برسی؟
_میخوام بگم ققنوسی که تنهایی توی ذاتش هست، خودت رو بکشی یا حتی خودش هم بخواد باز تنهایی رو انتخاب میکنه و به اون پناه میبره.
_ لابد ققنوس جون تو هم تنهایی رو انتخاب کرده که اینجوری داری برام داستان تعریف میکنی.... چرا قیافت رو تو هم میکنی حالا.‌.. بابا من شوخی کردم...
_ هعییی.. نذاشتی حرفم رو بزنم که...
_ اوکی بگو ..
_ میگن وقتی کسی رو به چیزی شبیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MAHl

Ash;

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,411
پسندها
33,957
امتیازها
64,873
مدال‌ها
31
سن
17
سطح
33
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
- ترک شدن چه حسی داره؟ بهتره بگم تاحالا فکر کردی ترک کردن چجوریه؟ همه از غم کسایی که پشت سر رها شدن میگن، ولی لعنت! هیچکس نمیگه به چه مرحله‌ای رسیدی که مجبوری تمام تعلقاتت رو رها کنی و بری؟ وقتی مجبوری قلبت رو توی فنجون چای یخ کرده و روحت رو لابه‌لای کتاب‌هایی که هرگز باز نمیشن بچپونی، عطر و بوی معشوقه‌ت رو با زور و چنگ از سینه‌ت بیرون بکشی و تمام امید و آرزوهای نیمه کاره‌ت برای زیردست مستعدت رو جایی زیر کاشی‌های لقی که هیچکس دست به تعمیرشون نمیزنه دفن کنی و بری.
- شاید اینا همش بهونه‌ن و این اصل زندگیه که مقصره. هرطور که باشی آسیب میبینی و آسیب میزنی.
- می‌دونی؟ تمام عمرم بین دلیل برای موندن و دلیل برای رفتن دست و پا زدم و بالاخره ترازوی نبودن سنگین‌تر شد. ‌سناریو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;

ملکه جهنمی❄

کاربر فعال تالار وحشت + گوینده آزمایشی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
2/8/19
ارسالی‌ها
2,507
پسندها
15,617
امتیازها
44,373
مدال‌ها
19
سطح
24
 
  • #23
- میخوام برم... باید برم.. برم جایی که هیچ کس نباشه تا رها باشم.
- با فرار کردن نمی‌تونی آزاد باشی... راه رهایی این نیست.
- پس رهایی چیه؟
- با یک جا موندن هم میشه رها و آزاد بود اما تو هزگر نمی تونی رها باشی هرجای دنیا هم بری تا ابد در بند اسارتی
- منظورت از این حرفا چیه؟ تو همیشه یک جایی و دم از رهایی میزنی حالا با رفتن من میگی نمی تونم رها باشم؟
- تا زمانی که از بند اسارت افکارت رها نشی هر جلی دنیا هم که برسی توی بند میمونی.
- بند افکارم؟
- رهایی واقعی یعنی آزاد شدن از دست افکاری که آزار میدنت. آزادی واقعی این نیست که هر جا دوست داری بری. ازادی یعنی یک جا بمونی ولی اجازه ندی افکارت محدودت کنه
 
امضا : ملکه جهنمی❄

setya

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/23
ارسالی‌ها
10
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #24
- نمی‌تونم افکارم رو جمع‌و جور کنم.
- چطور؟!
- خیلی ساده باور کردم وقتی دم از عشق میزد، طوری که خیانتش همه‌ی وجودم رو آتش زده. الان دیگه حتی توان بلند کردن کمر خم شده‌ام رو هم ندارم؛ یاسی می‌میرم اگه تقاص پس نده!
- چی کار می‌خوای بکنی حسنا؟!
- هر دوشون رو با هم آتش می‌زنم؛ همون‌طور که اونا قلبم رو سوزوندن و خاکسترش رو هم لگد مال کردن... !
- دیوونه‌ای؟؟ این حرفا چیه... آدمو می‌ترسونی؟!
- به حرف زدن میگی دیوونگی؟!
بلند شد و همان‌طور که می‌ایستاد با پوزخندی بر لب زمزمه کرد:
- پس هنوز دیوونگی واقعی رو ندیدی.
 

Sinârä ๋࣭

کاربرفعال موسیقی + مدیر بازنشسته موسیقی
ناظر رمان
تاریخ ثبت‌نام
24/10/18
ارسالی‌ها
583
پسندها
9,470
امتیازها
24,973
مدال‌ها
25
سطح
15
 
  • #25
- میگی باید یادم بره؟ یادم نمیره! یادم نمیره حمید! نمی‌تونم فراموش کنم. برای یه لحظه هم که شده خودتو بذار جای من. برای یه لحظه فکر کن چی به سر من اومد.
- ...
- تو هیچ‌وقت حرفی نداشتی. همیشه فقط گوش دادی، ساکت موندی، بعد به موقعش حرفامو به روی خودم آوردی. خسته شدم ازت.
- من ولی مثل اوایل دوستت دارم هنوز.
- دوست داشتنِ تو داره منو می‌کُشه! حمید تو داری از من چیزی می‌سازی که نمی‌خوامش!
- بَده میگم این‌قدر خودتو عذاب نده؟
- تو میگی ببخش‌شون!
- من گفتم فراموش‌شون کن.
- فراموش کردن شکلِ بی‌ادبانهٔ بخشیدنه. هیچ فرقی با هم ندارن. تا عمر دارم اون نگاه‌ها رو نمی‌تونم از ذهنم بیرون کنم و تو... تو بیرون گود ایستادی. تو بیرون گود ایستادی و بهم میگی فراموش کن وسط گود، تو اون تاریکی چی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sinârä ๋࣭
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا