متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

ارسال متن ارسال متن چالش نویسندگی | دوره دوم

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 750
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,246
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • #11
بیماری با خودش درد میاره. یه درد فیزیکی که روی حال و احوال روح هم تأثیر می‌ذاره. گاهی وقتا آدما مادر زادی بیمارن؛ مثلاً از همون موقع که تو شکم مادرشونن مبتلا به سندروم داون میشن. این بیماریه دست خودشون نیست. مادر زاده، خدا دادیه انگار. یه اشتباه، یه خلل، دنیاشونو تغییر داده. یه اشتباهی که ممکنه از نظر بعضیا بد باشه و از نظر بعضیا خاص و متفاوت باشه. آدمایی که شاید فقط از نظر ما دچار اشتباهات فیزیکی باشن. ولی آیا دنیاشونم از نظر ما اشتباهه؟ شاید اونا با اون اشتباه فیزیکشون که دست خودشون هم نبوده ایضاً، دارن چیزی رو تجربه می‌کنن که شاید بشریت هزار سال بعد هم بهش نرسه. شاید چیزی رو از دیدگاه و دنیای خودشون می‌بینن که فیزیک بدنشون اجازه‌ی به اشتراک گذاشتن رو ازشون سلب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
832
پسندها
3,830
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • مدیر
  • #12
پاهایش زخمی بود، خون می‌چکید، درد می‌گرفت؛اما حس نمی‌کرد. آرام شده بود، خنثی بود، دیگر نه اشکی بود و نه آهی، نه شیونی بود و نه فغانی. حالا فقط کمی سنگینی بود که روی گلو مانده بود و کمی، فقط کمی راهش را می‌بست آن هم که چیزی نبود، مگر نه؟! از جایش برخاست، رو به روی آن آینه‌ی ترک خورده که تیزی‌هاش، دستانش را زخمی کرده بود، ایستاد. خود را نگریست، خوب هم نگریست. تا عمق وجود خود نفوذ کرد. به ناگاه دست خونین خود را بالا آورد و سیلی محکمی بر صورتش کوباند، رد خون روی آن باقی مانده بود.
«من اشتباه کردم!» تنها صدایی بود که در مغزش می‌پیچید و همچون موریانه‌ای آن را می‌خورد.
آری او اشتباه کرده بود، اشتباهش، اعتماد زود هنگامش بود. اقرار کرد که اشتباه کرده. اقرار کرد که در بلای نازل شده و آوار شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

Nyx

هنرمند انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
2,439
پسندها
64,605
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
  • #13
قهرمانی رو میشناسم که همیشه با ظلم میجنگید. یه روز شخصیت‌های شرور همه دستگیر شدند و شر از بین رفت. قهرمان بیکار شد، انگیزه‌ای برای زندگی نداشت. چیزی نبود که خوشحالش کنه. مثل روزی که شب نداشته باشه همه چی یکنواخت بود. تا روزی که تصمیم گرفت با شرور همکاری کنه، یبار دستگیرشون کنه و یبار نه. دوباره انگیزه و هدف پیدا کرد. اشتباهات ما آدما، مثل شخصیت‌های شرور زندگیمونه. اگه یه آدم بی نقص باشیم که خطا نمیکنه، آخرش که چی؟ قانون شکنیو تجربه نکنیم و حسرت کارای نکرده امون رو بخوریم چی؟ خوب بودن خوبه، ولی اشتباه توی زندگی مثل شب واسه اومدن روزه. اگه نباشه زندگی بی معنی میشه. همونطور که پشت سر هم اشتباه کردن مثل شب بی پایانی که روز نداره بازم کسل کننده‌است. این ترازو باید دو کفه‌ داشته باشه از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nyx

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
2,225
امتیازها
12,063
مدال‌ها
12
سن
20
  • #14
بارها در دل خود، خودرا سرزنش می‎‎‎‎‎‎کنم..
با اشتباهاتم باعث رنج پدر و مادرم شدم، اشتباهاتی که قلبم تصمیم آن‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ها را می‎‎‎‎‎‎گرفت، چشم‎‎‎‎‎‎‎هایم دگر توان باریدن ندارد، بعضی از زمان‎‎‎‎‎‎ها برای جبران تصمیم‎‎‎‎‎‎‎های اشتباه‎‎‎‎‎‎ه خیلی دیر است..
بعضی زخم‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎هارو در دل‎‎‎‎‎‎ها نمی‎‎‎‎‎توان مرحم گذاشت، فقط باید با افسوس به آن‎‎‎‎‎ها بنگری و درس عبرتی برای قلب‎‎‎‎‎ عشاق‎‎‎‎‎‎‎مان بشود..
اشتباهات آن‎‎‎‎‎هم از نوع عاشقی، تاوان سنگینی برای قلب‎‎‎‎‎‎‎مان دارد، آهی می‎‎‎‎‎‎کشم برای قلبم، برای اشک‎‎‎‎‎‎های دل‎‎‎‎‎‎‎‎سوزانه‎‎‎‎‎‎‎ی مادرم، برای کمرخمیده‎‎‎‎‎‎‎ شده‎‎‎‎‎‎‎ی پدرم..
برای جبران اشتباهات بعضی اوقات خیلی دیر است، خیلی دیر..
 

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
153
پسندها
855
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • #15
خمیازه بلند بالایی کشیدم و وارد اینستاگرام شدم. سری از روی تاسف تکون دادم، یکی نیست بگه آخه مجبوری وقتی چشمات از زور خواب باز نمیشه بری استوری نگاه کنی؟ داشتم خودم رو همینطور سرزنش می‌کردم که چشمم روی متن مقابلم خشک شد. اگر بر می‌گشتی چه اشتباهی رو انجام نمی‌دادی؟ اشتباه؟! زیاد داشتم! اما اگر بر می‌گشتم تمامشون رو مو به مو دقیقا مثل قبل انجام می‌دادم! چون هر چیزی حتما در زمان خودش نیاز بوده که انجام دادم، من خود زمان حالم و تجربه‌هام رو مدیون همون اشتباهات ریز و درشتمم!
بر خلاف اکثر مردم که خودشون رو بخاطر اشتباهات هر چند کوچیکشون سرزنش می‌کنند من خودم رو بغل می‌کنم و میگم مرسی که با هرجا اشتباه کردم کنارم بودی!
 

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
586
پسندها
9,701
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • #16
فرق من و تو اینه که هر دو اشتباه کردیم ها؛ ولی تو بیشتر. تو عمدی‌تر. من اگه اشتباه کردم به خاطر خودمون بود، از سرِ دلسوزی بود. تو اگه اشتباه کردی می‌دونستی داری چیکار می‌کنی. واسه‌ش برنامه داشتی. از قبل بهش فکر کرده بودی. فرق هست بینِ اینا... اما الان هر کی ما رو بشناسه همۀ تقصیرها رو گردن من می‌اندازه. نمی‌دونم چرا. جالبه برام. این همه هر روز آدم‌ها تو خیابون راه میرن به همدیگه می‌خورن، روشونو برنمی‌گردونن یه عذرخواهی کنن هیچکس هم براش مهم نیست و کاشکی فقط آدما به همدیگه می‌خوردن و معذرت نمی‌خواستن! دزدی می‌کنن رشوه می‌گیرن هر کاری دلشون بخواد با اعتمادت می‌کنن. خدا نکنه باهاشون دشمن بشی کل رازهات رو لو میدن، پشت سرت حرف می‌زنن، بهت می‌خندن... و معذرت نمی‌خوان. حتی تو دلشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Z.MOSLEH❁

کاربر قابل احترام
سطح
23
 
ارسالی‌ها
1,569
پسندها
14,922
امتیازها
35,373
مدال‌ها
34
سن
18
  • #17
او عادت داشت همه‌ی اشتباهاتش را حداقل برای خودش جبران کند. همیشه هم برای جبران، کتاب می‌خرید و می‌خواند. خودش را میان حرکات کلمات گم می‌کرد و دیگر راجع به آن خطا نمی‌اندیشید. پیچ و تابی که واژه‌ها به مغزش می‌دادند را می‌پرستید و آن را عامل حواس‌پرتی می‌دانست. به‌نظرش کتب در انواع ژانرها نجاتش می‌دادند و این راه حل بود... تا روزی که غرق در اشتباهات خود شد! حالا میان سیلی از لغات، به گونه‌ای مغروق گشته بود که به یاد نمی‌آورد روزی راه نجاتش همین لغات بودند. حالا می‌خواست تک‌تک واژه‌هایی را بالا بیاورد که لابه‌لای آن‌ها، "بخشیدنِ خود" را گم کرده بود.
 
آخرین ویرایش

مَه گل

هنرمند انجمن
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,036
پسندها
32,561
امتیازها
59,573
مدال‌ها
23
سن
21
  • #18
همه‌ی آدما یه روزی، یه جایی پاشون میلغزه و دچار خطا میشن و باید به هر ریسمانی که به دستشون میرسه چنگ بزنن و خطاشون رو جبران کنن؛ اما بعضی اشتباه‌ها هست که دامن‌گیر افراد دیگه هم میشه.
دقیقا مثل ما... ما خطاکار نبودیم‌‌‌... اما تاوان پس دادیم.
آتیش لغزیدن کسایی که عزیزترینمون بودن بعد از بیست سال دامن‌مون رو گرفت و ما تاوانش رو با قلب‌های شکسته‌ی بی‌گناه‌مون پس دادیم. مایی که تنها گناه‌مون عاشق شدن بود...
 
امضا : مَه گل

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,948
پسندها
23,297
امتیازها
44,573
مدال‌ها
25
سن
21
  • #19
یادم می‌آید همیشه به من می‌گفتند اشتباه نکن، سعی کن در زندگی زیاد اشتباه انجام ندهی! من هم فکر می‌کردم که یک لغزش همیشه تمام زندگی‌ام را ویران می‌کند! اما پس از خطاهای بسیار، پی به آن بردم که همه‌چیز وابسته به نوع نگرش آدمی‌ست! مثلاً تو اشتباهات و لغزش‌هایت را به عنوان یک مانع در مقابل مسیرت قرار دادی، من اما آن خطاها را زیر پایم گذاشتم تا پله‌ای شوند برای نزدیک‌تر شدنم به نقطه‌ی هدف! مسئله این بود که باید آن لغزش‌ها را به خوبی می‌نگریستم و می‌پذیرفتمشان و به میل خویشتن انکارشان نمی‌کردم و از کنار آن‌ها رد می‌شدم! باورت بشود یا نه، ولی از میان تک‌تک اشتباهاتم، منِ جدیدی متولد شد! خطاها به من زخم‌های زیادی وارد کردند و از دل تمام این زخم‌ها تسکین و امید وارد شد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROHI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا