«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه رمان محرمانه کمپ دورگه | Amin مترجم انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Amin~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 1,019
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
صحنه: گروه کر متشکل از نیمه خدایان کاپلا روی صحنه ایستاده‌اند. لباس‌های کلاسیک دهه 1950 – کت و شلواری مشکی، پیراهنی سفید و کراواتی سفید به تن دارند. آپولو نیز، با لباسی مشابه آنها اما با این تفاوت که کراوات او طلایی است، درست وسط صحنه ایستاده‌است. به سمت خانندگان برمی‌گردد و آکوردی را روی شعرش می‌نوازد. سپس به پسرها اشاره می‌کند.
پسرها [می‌خوانند]: دووووو!
[آپولو به دختران اشاره می‌کند.]
دخترها ]همراهی می‌کنند[: واااااا!
[آپولو به خودش اشاره می‌کند.]
آپولو: پپپ!
[دستانش را تکان می‌دهد.]
همه‌ی نیمه خدایان: دووو-واااپ!
آپولو: خانم‌ها و آقایان... گروه کر!
[حضار تشویق کردند.]
نیمه خدایان [خواندن هارمونی نرم با ضربی آرام]: دو-دا-دو، وا، وا، دو-دا-دو،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
[صدای پس زمینه بلندتر می‌شود.]
قرمز رنگ پررنگی است،
و خاکستری خسته کننده است.
[صدای پس زمینه همچنان بلندتر می‌شود.]
به همین دلیل است که کابین فرزندان من،
از چیزهایی الهی‌تر ساخته شده است.
من ارزش آن فلز گرانبها را میدانم.
[صدای پس زمینه برجسته می‌شود.]
پس همه چیز را از طلا بسازید.
[تشویق و تشویق]
همه: طلا، طلا، طلا... .

پی.جی: «یه نکته بگم، دیوارهای کابینی که از صدف ساخته شده، اصلا بوی ماهی نمی‌ده.»
***


کابین‌های متحرک

از طرف پیت و پالیکوس

بحث در مورد درخواست تجدید نظر! داخل و خارج کابین‌ها به سلیقه خودتان تزئین شده است. از نظر بزرگی مناسب و راحت هستند و از نظر سبک، کاملا منحصر به فرد هستند – حتی می‌توان گفت که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Amin~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
بخش سوم – فضا ممکن است مشکل شود
توسط آنابت چیس

برای نسل‌ها، کمپ دورگه تنها دوازده کابین داشت – یک کابین عجیب و غریب برای هر خدای اصلی المپ. کابین‌های فرد برای خدایان اصلی المپ و کابین‌های زوج برای الهه‌های اصلی – به جز کابین شماره دوازده که دیونسیوس زمانی که هستیا صندلی خود در المپ را به او داد، مسئولیت آن را بر عهده گرفت؛ اما این خود داستانی دیگر است. به هرحال،پس از جنگ تایتان‌، دوست پسر مهربان من، پرسی، به تمامی خدایان قول داد که همه خدایان، نه فقط دوازده خدای المپ، کابینی را برای فرزندان خود در کمپ داشته باشند.
کاری که دقیقا ماند خودش بود: ترحم برانگیز و بدون تفکرو کاری که زندگی من را در اینجا سخت و دشوار کرد. ببینید، من بهترین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
آن شب تا دیر وقت بر روی نقشه‌ام کار کردم – خب تا صبح بر رویش کار کردم؛ اما هنوز زمان نیاز داشتم تا آن را تکمیل کنم.
هنگام صبحانه، خبر و نقشه‌ام را به کایرون گفتم.
- می‌خواهم گروهی را برای ساخت و ساز در جنگل‌های جنوبی با خود ببرم.
ابروهایش در هم رفتند.
- تو که به فکر ساختن کابین در جنگل فکر نمیکنی، نه؟ بهت که گفتم، نایادها آن را دوست... .
- من فقط به منطقه‌ی کاری خلوطی نیاز دارم تا در سکوت کارهایم را انجام دهم. چیز بزرگ یا دائمی درآنجا نمی‌سازم. بهم اعتماد کن.
کایرون دستی به ریشش کشید.
- تو هرگز منو ناامید نکردی و من به خاطر حمامی که برایم ساختی، بهت مدیونم. پس فکر کنم می‌توانی کارت را انجام بدهی.
روزهای بعد به اندازه‌گیری، اره کردن و چکش کردن گذشت. در پایان آن هفته، مدلی با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Amin~

موضوعات مشابه

عقب
بالا