- تاریخ ثبتنام
- 11/3/23
- ارسالیها
- 842
- پسندها
- 4,588
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 11
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #41
فصل 36
×آتش اردوگاه×
مسیر باقیمانده تا تپهی بلند زیاد طول نکشید. با نِفیس که راه را پیش میبرد و در تمام پیچها مسیر درست را انتخاب میکرد، نیازی به کاوش در هزارتو و برگشتن پس از برخورد با بنبست نبود. علاوه بر این، هیچ لاشخوری در اطراف دیده نمیشد. در حقیقت، اگر کاسیا نبود که حتی با کمک عصایش هم آهسته راه میرفت، میتوانستند سریعتر حرکت کنند. او با کمک طناب طلایی به دقت زمین پیش روی خود را بررسی میکرد و سپس قدم برمیداشت. مسیرهای ناهموار جنگل سرخ برای یک فرد نابینا اصلاً مناسب نبود.
سانی چیز زیادی نگفت و گاهبهگاه نگاهی ناباورانه به آن دو میانداخت. هر طور که به قضیه نگاه میکرد، کاسیا مثل باری اضافی بود. شاید این حرف بیرحمانه به نظر...
×آتش اردوگاه×
مسیر باقیمانده تا تپهی بلند زیاد طول نکشید. با نِفیس که راه را پیش میبرد و در تمام پیچها مسیر درست را انتخاب میکرد، نیازی به کاوش در هزارتو و برگشتن پس از برخورد با بنبست نبود. علاوه بر این، هیچ لاشخوری در اطراف دیده نمیشد. در حقیقت، اگر کاسیا نبود که حتی با کمک عصایش هم آهسته راه میرفت، میتوانستند سریعتر حرکت کنند. او با کمک طناب طلایی به دقت زمین پیش روی خود را بررسی میکرد و سپس قدم برمیداشت. مسیرهای ناهموار جنگل سرخ برای یک فرد نابینا اصلاً مناسب نبود.
سانی چیز زیادی نگفت و گاهبهگاه نگاهی ناباورانه به آن دو میانداخت. هر طور که به قضیه نگاه میکرد، کاسیا مثل باری اضافی بود. شاید این حرف بیرحمانه به نظر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.