• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان برده سایه | کورویامی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Kuroyami
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 49
  • بازدیدها 1,675
  • کاربران تگ شده هیچ

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
فصل 26

×ستاره‌ی تغییر×


سانی تقریباً مطمئن بود که سایه‌اش بیش از یک همراه خاموش است. به هر حال، طلسم آن را به‌عنوان یک دستیار ارزشمند توصیف کرده بود. حالا وظیفه‌ی او این بود که بفهمد دقیقاً چگونه «کنترل سایه» می‌تواند به او کمک کند. همان‌طور که در بسیاری از موارد مربوط به جنبه‌های جادویی، درک غریزی خاصی در اعماق ضمیر ناخودآگاهش دفن شده بود. این درک یا از سوی طلسم به او داده شده بود یا چیزی ذاتی در تمام بیدارشدگان بود. سانی فقط باید این دانش نهفته را حس می‌کرد و یاد می‌گرفت که چگونه آن را به کار ببرد.
او بار دیگر تمرکزش را بر بدن و روح خود معطوف کرد و سپس به سایه‌اش فرمان داد تا چند حرکت ساده انجام دهد. با هر حرکتی، او بیش‌ از پیش با حس کنترل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
فصل 27

×معیار قدرت×


به نظر می‌رسید که کستر ناگهان از وجود ناپدید شده است اما این تنها یک توهم بود. حقیقت این بود که او چنان سریع حرکت می‌کرد که چشم انسان قادر به دنبال کردن حرکاتش نبود. اگر قابلیت خاص دید سایه نبود، سانی نیز نمی‌توانست چیزی را درک کند. حتی در آن صورت هم او تنها یک تاری محو را می‌دید که از میان هوا عبور می‌کرد.
در کسری از ثانیه، کستر فاصله‌ی بین خود و نفیس را پوشش داد و ضربه‌ای ویرانگر وارد کرد. با این حال، با وجود سرعت شگفت‌انگیزش او به طرز عجیبی موفق شد واکنش نشان دهد و بدنش را اندکی بچرخاند تا ضربه را منحرف کند.
اما این کافی نبود. هرچند نفیس توانست از برخورد ضربه به مرکز ثقلش جلوگیری کند، اما مشت کستر همچنان به شانه‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
فصل 28

×مونتاژ تمرینی×


روزها مثل باد گذشتند... .
سانی فقط چهار هفته فرصت داشت تا خود را برای سفر به قلمرو رویاها آماده کند، بنابراین حتی یک دقیقه هم وقت برای هدر دادن نداشت. او بی‌رحمانه بدن و ذهن خود را تا حد امکان تحت فشار قرار می‌داد تا در این زمان کوتاه بیشترین دانش و مهارت را جذب کند. در طول روز، او با معلم جولیوس مطالعه می‌کرد و به آرامی یاد می‌گرفت که چگونه در غیاب تمدن زنده بماند و از خود مراقبت کند. درس‌هایشان از مسائل نسبتاً ساده مانند روش‌های مختلف تولید آتش شروع می‌شد و به مباحث پیچیده‌تر و دشوارتری مانند ناوبری آسمانی می‌رسید.
چطور می‌شد ناوبری آسمانی این‌قدر سخت باشد؟
خب، همان‌طور که مشخص شد، قلمرو رویاها از نظر جغرافیای ستارگان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
فصل 29

×آخرین روز روی زمین×


در روز انقلاب زمستانی، سانی با حس خستگی و خواب‌آلودگی بیدار شد. هرچقدر تلاش کرد تا این بی‌حالی را از خودش دور کند، موفق نشد. در نهایت، مدتی در تخت خواب ماند و خود را در پتو پیچید. او با این حس بی‌پایان و خواب‌آلودگی که مثل یک دام او را گرفتار می‌کرد، آشنا بود. این حس همانند روزهای قبل از کابوس اولش بود. همچنین مشابه آنچه که زمانی در حال مرگ از سرمازدگی در دامنه‌های کوه سیاه تجربه کرده بود.
یادآوری آغوش سرد مرگ قریب‌الوقوع باعث لرزش او شد. این آخرین روز او روی زمین بود… حداقل برای مدتی. تا شب، طلسم او را دوباره خواهد برد، این بار برای چالش در دنیای وسیع قلمرو رویا. قرار بود در آن دنیای جادویی و ویران چه چیزی را مواجه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
فصل 30

×خالی از ستارگان×


سانی انتظار داشت که ابتدا از بالا به جایی نگاه کند که قرار بود ورودش به قلمرو رویاها در آنجا اتفاق بیفتد، همانطور که در ابتدای کابوس اول رخ داده بود. در آن زمان، زمان به طرز جادویی به عقب حرکت کرده بود و به او این فرصت را داده بود که نشانه‌هایی از آنچه قرار بود با آن روبه‌رو شود را ببیند.
اما به جای آن، به محض اینکه صدای خوش‌آمد طلسم را شنید، سانی خود را کور و در حال غرق شدن یافت. هنگامی که به طور غریزی سعی کرد دهانش را باز کند تا فریاد بزند، آب شور وارد دهانش شد و او را دچار خفگی و لرزش کرد. بیشتر از این، او هیچ چیزی نمی‌توانست ببیند. نه! مسئله این نبود که او نمی‌توانست ببیند، بلکه هیچ منبع نوری اطرافش وجود نداشت. معمولاً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
فصل 31

×جزر×

آب سیاه و کدر ناگهان به تلاطم افتاد، گویی موجودی زنده در تلاش بود تا از نور کمرنگ سپیده‌دم فرار کند. سانی به‌آرامی برخاست و پس از کمی تردید، بااحتیاط به لبه سکوی سنگی نزدیک شد. به پایین نگاه کرد، پلک زد و بعد زانو زد تا مطمئن شود که آنچه می‌بیند سراب نیست. دریا در حال عقب‌نشینی بود.
ابتدا آرام، سپس سریع‌تر و سریع‌تر سطح آب پایین می‌رفت. سکوی سنگی دایره‌ای که سانی پناه گرفته بود، تا همین چند لحظه قبل به‌سختی از میان امواج بیرون زده بود اما حالا چندین متر سنگ خیس بین او و سطح بی‌قرار دریا فاصله افتاده بود. با بالا آمدن خورشید، جزر هولناک ادامه یافت. سانی خیلی زود متوجه شد که حالا بر لبه پرتگاهی بلند ایستاده است، پرتگاهی که صد متر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
فصل 32

×گرفتن تصمیم×

با شکمی خالی و ذهنی پر از افکار، سانی به مرکز سکوی سنگی بازگشت و نشست. پس از مدتی، به سایه‌اش اشاره کرد و گفت:
- اگر اتفاقی افتاد، بیدارم کن.
سپس، چشمانش را بست و سعی کرد بخوابد. آگاهی‌اش به‌سرعت در آغوش شیرین تاریکی فرو رفت و فرصتی برای استراحتی لازم به او داد.
اما نیمه‌های شب، حسی ناگهانی او را از خواب پراند. سانی با وحشت از جا پرید، ذهن خواب‌آلودش پر از نگرانی بود. او ترسید که صاحب آن شاخک غول‌پیکر بازگشته باشد تا کار نیمه‌تمامش را تمام کند.
یا شاید هم موجود هولناک دیگری از اعماق دریا او را حس کرده و تصمیم گرفته بود که انسان را به عنوان طعمه خود انتخاب کند. اما دریا آرام و بی‌صدا بود. او هیچ چیز غیرعادی‌ای در اطراف مجسمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
فصل33

×کاراپاس لاشه خور×


این تنها فکری بود که در ذهن سانی می‌چرخید، در حالی که به شکلی ناشیانه به عقب افتاد و اجازه داد چنگال غول‌پیکر درست مقابل صورتش با صدای بلندی بسته شود. لبه‌های دندانه‌دار و کیتینی آن‌قدر نزدیک بودند که او می‌توانست گل و لای چسبیده به سطحشان را به‌وضوح ببیند.
سانی روی زمین افتاد و به‌سختی از ضربه غیرمنتظره جان سالم به در برد. نکته مثبت این بود که آسیب ندید و کشته نشد. اما نکته منفی این بود که حالا روی زمین افتاده بود و نمی‌توانست به‌سرعت فاصله‌ای بین خود و مهاجم ایجاد کند. چنگال عظیم هنوز بالای سرش معلق بود.
در لحظه‌ای که این واقعیت در ذهنش جرقه زد، با تمام توان به کناری غلت زد. لحظه‌ای بعد، چنگال به زمین فرود آمد و تکان‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
فصل 34

×تنها فولاد به یاد می‌آورد×

سانی در گل‌ولای افتاده بود و تلاش می‌کرد نفسش را بازیابد. صدای ظریف طلسم در گوشش طنین انداخت.
- [سایه‌ات قوی‌تر می‌شود.]
بلافاصله تغییری جزئی را احساس کرد. بدنش اندکی قوی‌تر شد، دیدش کمی تیزتر، و پوستش نرم‌تر. تغییر اندک بود، اما مشهود.
«این چی بود؟»
حدسی داشت و تأیید آن آسان بود. سانی نشانه‌ها را احضار کرد.
[قطعات سایه: ۱۴/۱۰۰۰]
پیش از این، او تنها دوازده قطعه از این سایه‌های اسرارآمیز داشت، بدون هیچ اطلاعی از نحوه‌ی به‌دست آوردن بیشتر. اما حالا به نظر می‌رسید که این روند خودکار است. کافی بود دشمنی را بکشد تا بخشی از سایه‌ی او را جذب کرده و هسته‌ی خودش را تقویت کند. بیش از این، تعداد قطعاتی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

Kuroyami

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
11/3/23
ارسالی‌ها
842
پسندها
4,588
امتیازها
22,273
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
فصل 35

×سایه، ستاره و پیشگو×


آسمان خاکستری از بالا، گل و لای سیاه از پایین، و دریایی بی‌پایان از خون در میان. در این پس‌زمینه رؤیایی، دو دختر زیبا در حال عبور از هزارتو بودند. یکی ظریف و شکننده بود، با موهای طلایی و چشمانی آبی لاجوردی که سرگردان به نظر می‌رسید. او ردایی ساده به تن داشت، با صندل‌های چرمی در پا و شنلی به رنگ موج‌های دریا که روی شانه‌هایش افتاده بود.
دیگری بلندقد و باریک‌اندام بود. موهای نقره‌ای ابریشمی و چشمان خاکستری روشن داشت. لباس‌هایش، که از جلبک‌های سیاه به‌صورت خام و ابتدایی ساخته شده بودند، بدن روشن و ورزیده‌اش را آشکار می‌کردند. او هوشیار، آماده و پابرهنه بود. طنابی طلایی دو دختر را به یکدیگر متصل کرده بود.سانی با خود فکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kuroyami

موضوعات مشابه

عقب
بالا