متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ژیار | تی ناز کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آهو`
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 440
  • کاربران تگ شده هیچ

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #11
ژیار! می‌دانم سال‌هایِ زیادی گذشته است؛ اما می‌خواهم این روزها به هیچ‌ چیزِ بدی فکر نکنم. می‌خواهم این روز‌ها به این فکر کنم که فراقِ دیدنت دارد به پایان می‌رسد و چیزِ زیادی نمانده تا فاصله‌ها برداشته شود. اِنگار که از همان روزهای اول فاصله‌ای وجود نداشت. به این فکر کنم که اتفاق‌های خوب در راه است، آن‌قدری که «نیست» و «نمیاد» و «فراموشم کرده» در دایره لغاتم معنایی نداشته باشند.
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #12
ژیارم، بهار می‌رسد و سفرهٔ عید در هر خانه‌ای کاشانه می‌شود؛ شکوفه‌ها غنچه می‌‌دهند و همگی اِنگار که خوشحال بنظر می‌رسند، اما من... من اِنگار خودم را در میانِ صدها هیاهویِ فریب گم کرده‌‌ام.
در پسِ پرده‌هایِ خیالی، منتظره گوشه چشمی از جانب تو پرسه‌زنان درِ حیاطمان را به امیدِ آمدنت می‌نگرم، اما تویی را نمی‌یابم. امسال هم اِنگار سالِ بلواست!
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #13
ژیارم ماهِ دی که می‌رسد، شب‌هایش آدم ناخودآگاه، یادِ زمهریریِ زمستانِ نقره‌فام می‌اُفتد؛ یادِ خنده‌هایِ همراه با چایی‌هایی که با لذتِ دیدنِ محبوب، عمیق می‌شود.
این ماه همیشه برای من نقطهٔ آغازِ دلدادگی بود، نقطه‌ای که احساس کردم چیزی درونم را به تلاطم انداخته است و تلالوی این دلدادگی می‌توانست، زمستان را برای دیدنِ بهار خشنود کند.
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #14
ژیار جانم!
امشب هم همانندِ تمامِ شب‌هایِ دیگر کنارِ پنجره نشسته‌ام. باد آرام زیرِ شاخه‌هایِ درختان می‌رمَد. خاک‌ها با آوازِ باد از درونِ می‌خرامند و گل‌ها در عزایِ گلبرگ‌های چیده‌اشان، سکوت می‌کنند.
سکوتم چه بی‌ریا میانِ ابرها به اوج می‌رسد و اِنزوایِ عاشقانه‌ام... آسمانِ شب را برای برزنِ دلتنگی به ندبه، احضار می‌کند.
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #15
برای ژیار»
چند سال است که وجودم را به نوشته‌های خالی از تو گره زده‌ام. هاله‌هایِ حزن‌آلود در کوبشِ شن و بادها، طغیان می‌کنند. نفس‌هایم در بیراهه‌ای ایروژل و سهمگین به رنگِ خاکستری بدل می‌شوند.
جوری شده‌ام که در پیِ نشانیِ تو وجودِ سوخته‌ام را فراموش می‌کنم و در آخر امیدوارنه خاکستره نگاهم را به آواز آسمان می‌دهم.
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #16
ژیار جان، خبره آمدنت را قاصدک‌ها آورده‌اند، نگاهِ روشن و اندامِ تکیده‌ات از راه دور می‌درخشد.
چشم‌هایم برایِ دیدنت بالِ پرواز در می‌آورند و نگاهم بر رویِ شانه‌هایِ خمیده‌ و نگاهِ محظوظت به رقص در می‌آورد.
هوهویِ باد، شکوفه‌های جوانه زده را آرام و خرامان به حرکت در می‌آورد و یقیناً که امروز روزی‌ست که ماه در پسِ پردهٔ آسمان، چشم‌هایِ روشنش را می‌بندد
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #17
«برای ژیار»
پدر‌‌هایمان، الله اکبر‌ گویان خدا را سپاس می‌گویند و مادرهایمان، مادرانه اشکِ ذوق می‌ریزند‌. همگی انگار که خوشحال‌اند اما دل‌هایشان، حزن تراوش می‌کند؛ همه انگار که برای آمدنت، روی لب‌هایشان غنچه می‌نشیند اما صورت‌هایشان دردِ دل را صدا می‌زند.
از آسمان نغمه‌ای به گوشم می‌رسد، نگاهِ روشنِ شیشه‌ایِ خورشید نوید یک چیزی را می‌دهد! قلبِ تپنده‌ام را به چیزی دعوت می‌کند، انگار که می‌خواهد بعد از دو سال زندگی را جوری دیگر به من هدیه دهد.
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #18
ژیار جان، آسمان در تنگنای عمیقِ شب گرفتار شد و ماه در خلوتِ شبانگاهش از نگاهِ درماندهٔ آسمان دل لرزاند و نوایِ عاشقانه‌اش را به گوشِ باد سپرد.
آمدی و محفلِ تاریکِ شبانگاهم را در حوالی غروبِ جمعه‌‌ از نظر گذراندی و با دلِ بیدلِ شیدایت افسونگری کردی.
جمادِ کاشانه‌ام را رنگ و رو دادی و نگاه تنگ‌‌دلت، باری دیگر بر پیکرهٔ جانِ خاموش شده‌ام نشست.
جانانِ من خوش آمدی.
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #19
ژیارم؟ اِنگار باد نیز با صدایِ منِ بی‌نشان از دلِ بی‌دلِ تو هم‌آوا شده‌ است.
خیال است یا سراب؟ آمده‌ای یا باز در حوالیِ نیمه شب دل با طنازی، سفرهٔ عاشقانه‌اش را در بیابانِ خاطره‌ها گسترانده است.
اگر خیال است اگر وهمِ آمدنت باز هوسِ نیرنگ در سر دارد، پس چرا خبره‌ آمدنت دست به دستِ در ازدحامِ نفس‌هایت غوغا به پا کرده‌ است؟ چرا سیرتِ دلفریبِ تو را زیادی نزدیک و چند درجه بالا‌تر از نگاهِ ماه می‌بینم؟!
 
امضا : آهو`

آهو`

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
149
پسندها
704
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #20
«برای ژیار»
تمامِ آرزویِ دل، رسیدن به معشوق است. بهار یا خزان فرقی ندارد، همین‌‌که معشوق در گرمیِ آغوشِ یار آرامشِ گم شده‌اش را طلب کند. همین‌که دوباره تکه گاه تهی از امنیتش را در وجودِ به تنگ آمده‌اش، حس کند. همین‌که باز زبان، غیرِارادی از عشق سخن بگوید. دوباره، راه هموار می‌شود. دل عاشقی می‌کند. زندگی جریان میابد و آرامش ساحل نشینِ دل‌‌های آدمی می‌شود.
 
امضا : آهو`

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا