• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چاوین | زیبا سعیدی کاربر انجمن یک رمان

نظرتون راجب رمان؟

  • عالیه عاشقش شدمم زود زود پارت بذارر

    رای 0 0.0%
  • متوسط رو به بالا

    رای 0 0.0%
  • از شخصیت دختر خوشم میاد

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    0

چاوین

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
140
پسندها
645
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
چاوین
نام نویسنده:
زیبا
ژانر رمان:
عاشقانه
کد رمان: 5740
ناظر: A asalezazi

خلاصه: این داستان روایتگر عاشقانه‌ای در دل اعماقِ کوهستان‌هاست. نگاهی که به واسطه‌ی هلاوت ماه به عشقی مقدس قوس می‌گیرد.
روند داستان، ادامه دارد
 
آخرین ویرایش
امضا : چاوین

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,859
پسندها
22,526
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
سطح
29
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❥لیلیِ او

چاوین

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
140
پسندها
645
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه: هر چه کنیم آفتاب بالاخره غروب می‌کند و ماه سرمشق زندگی جدیدی را برای زیستن باز می‌کند.
چه با داس کینه دوستی‌ها را درو کنیم و چه باد زمستان بورزد، بالاخره گل‌ها از اعماق حفره‌های پریشانی شکوفه می‌دهند و با وزش نسیم بهاری رشد می‌کنند و تنومند می‌شوند.
 
آخرین ویرایش
امضا : چاوین
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

چاوین

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
140
پسندها
645
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
- من... من دزدی نکردم! خانوم... خانوم بزرگ من... من کاری نکردم! من دزد نیستم! تو رو به خدا به حرف‌هام گوش بدین... .
هیشی می‌کشد و عصای گران‌قیمتش را به کف سالن می‌کوبد!
این یعنی سکوت!
یعنی ساکت می‌شوی و می‌گذاری تا حکمِ عملی که مرتکب شده‌ای صادر شود!
- بی‌چشم و روی گستاخ! حالا به جایی رسیدی که از عمارت خان دزدی می‌‌کنی؟!
همین‌که به ماه بس اشاره می‌زند تا روی اوی بی‌گناه تازیانه بزند؛ چاوین قدمِ تندی به سمتش برمی‌دارد، اما دستی که با شتاب بازویش را به پشت می‌کشد نمی‌گذارد این فاصله‌ی کذایی را به انتها برساند.
مادرش است!
نگاهِ ملتمسش روی نیم‌رخ عصیانگر چاوین دودو می‌زند!
- مبادا... مبادا... .
با صدای جیغ گلی که چهارستون عمارت را به لرزه وا می‌دارد، می‌بیند که مادرش چشم فرو می‌بندد و قلبِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : چاوین

چاوین

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
140
پسندها
645
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
فخری با نگرانی بازویش را عقب می‌کشد و بوی خطر را احساس کرده است.
نفس‌های بلندی که می‌کشد، فخری را نگران می‌کند.
باید آرام می‌ماند! باید این لحظه‌ها را طاقت می‌آورد! نباید چیزی مانع رفتنش می‌شد!
بازویش را نوازش می‌کند تا بلکه کمی آرامش کند!
- لطف علی پشت عمارته، منتظرته! باید بری! هناسکم؟!
آرام‌ پچ می‌زند! اما وقتی نگاهِ مهبوتِ دخترکش را روی گلی می‌بیند، درونش فرو می‌ریزد! خدارو شکر سلطان بانو به سمتشان نگاه نمی‌اندازد وگرنه ماتم‌زده‌گی چاوین همه چیز را بر هم می‌زند!
چاوین اما به پدری نگاه می‌اندازد که بی‌صدا اشک‌ریزان خم شده تا لاشه‌ی نیمه جان دخترکش را به آغوش بکشاند!
او نباید این‌جا باشد! او نباید گزکی دست این طایفه بدهد!
او باید برود! این‌جا مانده که چه چیزی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : چاوین
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 13)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا