دلنوشته‌ غیرپارسی مجموعه دلنوشته‌های Ephemeral Immortal | ن.بی‌ریا کاربر انجمن یک‌ رمان

[Surin]

I'm not sure where exactly it hurts.
Is the pain inside my heart
Or walking on my mind?
Are the butterflies in my stomach dancing
Or are they eating me alive?
I wish I knew what to do
so I wouldn't be floating in this big shivering ocean of unawareness.

مطمئن نیستم که دقیقا کجایم درد می‌کند.
آیا درد درون قلبم لانه کرده
یا روی مغزم راه می‌رود؟
پروانه‌ها دارند در معده‌ام می‌رقصند
یا مرا زنده زنده می‌خورند؟
کاش می‌دانستم چه باید بکنم
تا در این اقیانوس بزرگ و ترسناکِ بی‌خبری شناور نباشم.

***​

 

[Surin]

:EMOTIONS OCEAN

It's sad how we can't take emotions out
although they're the realest things to exist,
and so the heaviest
help us, lorde
Your people are drowning.

دریای احساسات:

غم‌انگیز است که نمی‌توانیم احساساتمان را از بین ببریم؛
اگرچه آن‌ها واقعی‌ترین و سنگین‌ترین چیزهایی هستند که وجود دارند.
به ما کمک کن لرد،
مردمت دارند غرق می‌شوند!

***​

 

[Surin]

The one closer to you,
gets the chance to stab you deeper
The difference between a friend and an enemie
Is wether they take this chance

کسی که به تو نزدیک‌تر است
فرصت این را دارد که چاقویش را عمیق‌تر فرو کند.
تفاوت بین دوست و دشمن این است
که آیا از این شانس استفاده می‌کنند یا خیر؟

***​