متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

منتخب مجموعه دلنوشته‌های "بی‌ندا" | لِیل نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 1,059
  • کاربران تگ شده هیچ

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #21
برای تو باید جهان دیگری وجود داشته باشد.
برای آن دست‌های خوب، آن چشم‌های مهربان، باید جهان دیگری وجود داشته باشد. وگرنه که تو خیلی کم زیستی. و بیشتر از زندگی کردن، هر چند روز به خیابان می‌رفتی و می‌مردی.
ندا، برای تو باید جهان دیگری ساخت که آن‌جا هر روز جای قطره‌های خون دستان عشق را بفشاری.
و پاهایت در هیچ خیابانی سقوط نکند.
جهانی که قلبت جز تپیدن حالت دیگری نداشته باشد
.
جهانی که در آن تو خوشحال باشی و ندایت را هیچ سکوتی خاموش نکند.
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #22
به دستانت فکر می‌کنم؛ که زمان مرگ چنان صبور و آرام چو نوزادی نوپا دو طرف سرت قرار داشت.
جای آن دستان مهربان و صبور، پرنده را نوازش می‌کنم.
می‌دانم پروازی که در بال‌هایش جریان دارد، بقایای همان خونی‌ست که از رگ‌های تو می‌گریخت.
و آن رگ‌ها، شک دارم حامل خون بوده باشند.
من آفتاب را دیدم که زمان مرگ از تو بیرون می‌ریخت.
و خورشید، این ستاره‌ی گرم، در شکاف سینه‌ات به خاموشی می‌رفت.
ندا، چشمانت ویرانمان کرد.
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #23
ندا تو از سایه‌سار سرهای بریده و مرگ‌های بی‌انتها بازگشتی و نمردی.
زنده ماندی.
آن قدر زنده ماندی که زندگی مقابلت کم و کم‌تر شد و تو هر لحظه زیادتر شدی. در تمام آدم‌ها چهره‌ای از تو بود
. تمام صداها واژه‌ای، لغتی از تو داشت.
تمام خاک‌ها انگار مزار تو بودند. آن‌قدر زیاد شدی که این کثرت به وحدت برگشت. هزاران عدد به یک بازگشتند و این یگانگی را، این پیوستگی را دیگر هیچ قدرتی نمی‌توانست تغییر دهد.
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #24
برایم آوازی بخوان.
قصه‌ای بگو.
از کلاغ‌هایی که به خانه نرسیدند
.
از سربازانی که جنگ‌ را بازنگشتند.
از کودکانی که در مسیر مدرسه راه خانه را گم کردند.
ندا برایم چیزی بگو
.
بگذار حقیقتی را از صدایت بشنوم.
اما تو چیزی نگفتی.
به جایش به آن خیابان بازگشتی و دوباره دراز کشیدی.
و با مرگت هزاران واژه حرف زدی
.
و صدایی داشتی که هنوز حرف‌هایش تمام نشده.
این قصه به ابدیت پیوسته و ادامه دارد.
تو را پایانی نیست.
 
آخرین ویرایش
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #25
از گنجشک‌ها نوشتم؛ که دیگر سوت کشان از پنجره‌های عشق نمی‌گذرند.
اما اگر عشق از صدا در می‌آمد و تصویر میشد می‌دانم که چشم‌های تو می‌بود.
پس «عشق» را می‌بوسم.
دلم نمی‌خواهد دستانم از لمس انگشتانت خالی بمانند اما تو می‌گفتی باید بروی.
و رفتن تو برای من سوگ و قصه‌ای را آغاز کرد که هیچ پایانی حریفش نشد. رفتن تو خونی را آغاز کرد که نمیشد جلوی سر رفتنش را گرفت.
ندا، هزار باره می‌بوسمت و می‌گویم برایم عزیزی.
و به خودت، وجود نازنینت قسم می‌خورم که کلماتم جز حقیقت نیستند.
هزار باره دوستت دارم.
آن قدر که هرگز تمام نمی‌شود
.
حتی اگر بروی و قرن‌ها بازنگردی؛ عکس‌هایت روی دیوار خواهد ماند.
ندا، تمامت آغاز است.
پایان نداری.

برای نخستین بار نمی‌نویسم پایان
آغازی دیگر است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا