نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,185
  • بازدیدها 9,274
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,061
وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست


یاقوت لبت قسمت خونین جگری نیست





المنة للّه که به عهد رخ و زلفت


بر گردن من منت شام و سحری نیست





پیداست ز نالیدن مرغان گلستان


کاسوده ز سودای غمش هیچ سری نیست





فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه


اندر سفر عشق مرا هم سفری نیست





در راه خطرناک طلب گم شدم آخر


زیرا که درین ورطه مرا راهبری نیست





تا آن صنم آمد به در از پرده، فلک گفت


الحق که درین پرده چنین پرده‌دری نیست





گفتی که چه داری به خریداری لعلش


جز اشک گران مایه به دستم گهری نیست





تا خود نشوی شانه، به زلفش نزنی چنگ


انگشتِ کسی کارگشای دگری نیست





در کوی خرابات رسیدم به مقامی


کانجا ز کرامات فروشان اثری نیست





جز دردسر از درد کشی هیچ ندیدم


افسوس که در بی خبری هم خبری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,062
داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌


كه‌ كند مادرِ تو با من‌ جنگ‌





هركجا بینَدَم‌ از دور، كند


چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌





با نگاه‌ غضب‌ آلود، زَنَد


بر دل‌ نازك‌ من،‌ تیر خدنگ‌





مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌


شهد در كام‌ من‌ و تُست،‌ شَرَنگ‌





نشوم‌ یكدل‌ و یكرنگ‌ ترا


تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌





گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌


باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌





روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌


دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌





گرم‌ و خونین‌ به‌ مَنَش‌ باز آری‌


تا بَرَد زآینه‌ ی قلبم،‌ زنگ‌





عاشق‌ بی‌ خِردِ ناهنجار


نه،‌ بَل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌





حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد


خیره‌ از باده‌ و دیوانه ی‌ زنگ‌





رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌


سینه‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,063
جوانی سر از رأی مادر بتافت


دل دردمندش به آذر بتافت





چو بیچاره شد پیشش آورد مهد


که ای سست مهرِ فراموش عهد





نه در مهد نیروی حالت نبود


مگس راندن از خود مجالت نبود؟





تو آنی کزان یک مگس رنجه ای


که امروز سالار و سرپنجه ای





چه پوشیده چشمی ببینی که راه


نداند همی وقت رفتن ز چاه





تو گر شکر کردی که با دیده ای


وگرنه تو هم چشم پوشیده ای

سعدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,064
یارا بهشت صحبت یاران همدم است


دیدار یار نامتناسب جهنم است





هر دم که در حضور عزیزی برآوری


دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است





نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست


بس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است





آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی


یا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم است





هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام


جز بر دو روی یار موافق که در هم است





آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند


بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم است





وان سنگ‌دل که دیده بدوزد ز روی خوب


پندش مده که جهل در او نیک محکم است





آرام نیست در همه عالم به‌اتفاق


ور هست در مجاورتِ یارِ مَحْرَم است





گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل


دیدار دوستان که ببینند مرهم است





دنیا خوش است و مال عزیز است و تن،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,065
اگر داری تو عقل و دانش و هوش


بیا بشنو حدیث گربه و موش


بخوانم از برایت داستانی


که در معنای آن حیران بمانی


ای خردمند عاقل و دانا


قصهٔ موش و گربه برخوانا


قصهٔ موش و گربهٔ منظوم


گوش کن همچو در غلتانا


از قضای فلک یکی گربه


بود چون اژدها به کرمانا


شکمش طبل و سینه‌اش چو


شیر دم و پلنگ چنگانا


از غریوش به وقت غریدن


شیر درنده شد هراسانا


سر هر سفره چون نهادی پای


شیر از وی شدی گریزانا


روزی اندر شرابخانه شدی


از برای شکار موشانا


در پس خم نموده بود کمین


همچو دزدی که در بیابانا


ناگهان موشکی ز دیواری


جست بر خم می خروشانا


سر به خم برنهاد و می نوشید


م**س.ت شد همچو شیر غرانا


گفت کو گربه تا سرش بکنم


پوستش پر کنم ز کاهانا


گربه در پیش من چو سگ باشد


که شود روبرو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,066
خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببَرد


بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد





خانه آتش زدگانیم ستم گو می‌تاز


آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد





شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند


پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد





دوزخ جور برافروز که من تاقوکم


نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد





جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند، حرام


که به پیش دگری دست تمنا ببرد





وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی


ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد





وحش_بافقی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,067
دل‌برا! پیش وجودت همه خوبان، عدمند


سروران بر در سودای تو خاکِ قدمند





شهری اندر هوَست سوخته در آتش عشق


خلقی اندر طلبت غرقهٔ دریای غمند





خون صاحب‌نظران ریختی، ای کعبهٔ حسن


قتل اینان که روا داشت که صید حرمند؟





صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب


زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند





گاه گاهی بگذر در صف دل‌سوختگان


تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند





هر خم از جعد پریشان تو زندان دلی‌ست


تا نگویی که اسیران کمندِ تو کمند





حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی


گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند





در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش


که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند





زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس


به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند





بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,068
حکایت_گلستان باب پنجم در عشق و جوانی.





یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمام عقل از دست داده.


بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که: در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟


گفت:


وَ رُبَّ صَدیقٍ لامَنی فی وِدادِها


اَلَم یَرَها یَوماً فَیوضِحَ لی عُذری





کاش کآنان که عیب من جستند


رویت ای دلستان بدیدندی


تا به جای ترنج در نظرت


بی خبر دستها بریدندی





تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی. فَذٰلِکَ الَّذی لُمتُنَّنی فیه.


ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندین فتنه.


بفرمودش طلب کردن. در احیاء عرب بگردیدند و به دست آوردند و پیش ملک در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,069
تو نیستی كه ببینی


چگونه عطر تو ؛


در عمق لحظه ها جاری است


چگونه عكس تو ؛


در برق شیشه ها پیداست


چگونه جای تو ؛


در جان زندگی سبز است...





فریدون_مشیری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,070
نظری کن که دل از جور فراقت خون شد


نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد





ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟


حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟





تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال


اثر مهر توام روز به روز افزون شد





در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن


ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد





غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت


آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد





صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل


نقش خود در آیینه بر او مفتون شد





کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را


آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد





پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان


بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد





سلمان_ساوجی
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا