نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,212
  • بازدیدها 9,952
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,091
روزی که شاعران


ناچار نیستند


در حجره های تنگ قوافی


لبخند خویش را بفروشند....


روزی که سبز ، زرد نباشد


گلها اجازه داشته باشند


هر جا که دوست داشته باشند، بشکفند


دلها اجازه داشته باشند،


هر جا نیاز داشته باشند، بشکنند


آیینه حق نداشته باشد،


با چشم ها دروغ بگوید


دیوار حق نداشته باشد،


بی پنجره بروید‌‌...





قیصر_امین_پور
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,092
پیش ازین جانان ،حساب دیگر از من می گرفت


همچو قُمری، طوق حُکم من به گردن می گرفت





گر به سیرِ خانه ی آیینه می رفت، از حجاب


اول از فرمان پذیری، رخصت از من می گرفت!





می رود چون چاک در دلها سراسر این زمان


پاکدامانی که رو از چشم سوزن می گرفت





این زمان شمع نسیم صبحگاهی دیده ای است


چهره گرمی کز او آتش به گلشن می گرفت





این زمان فرش است در هر کوچه ای چون آفتاب





آن که روی خود ز چشم شوخ روزن می گرفت


حسن روز افزون او مستغنی از مشاطه بود


تا رخش آیینه از دلهای روشن می گرفت





این زمان خوارم، وگرنه پیش ازین آن شاخ گل


همچو شبنم طفل اشکم را به دامن می گرفت





سینه چاکی همچو گل می گشت بر گرد دلم


غنچه اش روزی که سامان شکفتن می گرفت





نیست اشک و آه را تأثیر در سنگین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,093
آرام باش عزیز من، آرام باش!


حکایت دریاست زندگی


گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک،


ترشح شادمانی، گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های مان را می‌بندیم،


همه جا تاریکی است،


آرام باش عزیز من، آرام باش!


دوباره سر از آب بیرون می آوریم


و تلالو آفتاب را می بینیم


زیر بوته ای از برف


که این دفعه


درست از جایی که تو دوست داری،


طالع می شود...




شمس_لنگرودی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,094
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز


کار با پیک و پیام افتاد باز





من چه دانم در میان دوستان


دشمن بد گو کدام افتاد باز؟





این همی دانم که گفت و گوی ما


در زبان خاص و عام افتاد باز





عاشق دیوانه نامم کرده‌اند


بر من آخر این چه نام افتاد باز؟





روز بخت من چو شب تاریک شد


صبح امیدم به شام افتاد باز





توسن دولت، که بودی رام من


آن هم‌اکنون بدلگام افتاد باز





باز اقبال از کف من بر پرید


زاغ ادبارم به دام افتاد باز





مجلس عیش دل‌افروز مرا


باطیه بشکست و جام افتاد باز





در گلستان می‌گذشتم صبحدم


بوی یارم در مشام افتاد باز





در سر سودای زلفش شد دلم


مرغ صحرایی به دام افتاد باز





تا بدیدم عکس او در جام می


در سرم سودای خام افتاد باز





تا چشیدم جرعه‌ای از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,095
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم


گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم


آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم


چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم


در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم


درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم


بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم


∼∼♥∼∼


ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند


زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند


نور سحرگاهی دهد فیضی که می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,096
چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
روشن‌تر از ستاره روشنگر است اشک


گوهر اگر ز قطره باران شود پدید
با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک


با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را
غم‌پرور است ناله و جان‌پرور است اشک


بارد ازو لطافت و تابد ازو فروغ
چون گوی سینه بت سیمین‌بر است اشک


خاطر فریب و گرم و دلاویز و تابناک
همرنگ چهره تو پری‌پیکر است اشک


از داغ آتشین‌لب ساغرنواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک


با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم‌بستر است اشک


لب بسته‌ای ز گفتن راز نهان رهی
غافل که از زبان تو گویاتر است اشک

رهی معیری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,097
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا


با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا


گفتم که بوی عشق که را می‌برد ز خویش؟
مستانه گفت دل که مرا می‌برد مرا


برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی
یک بوسه نسیم ز جا می‌برد مرا


∼∼♥∼∼


همچو نی می‌نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل


من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل


همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل


دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل


ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل


خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل


گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل


در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل


∼∼♥∼∼...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,098
حال تو روشن است دلا از ملال تو
فریاد از دلی که نسوزد به حال تو


ای نوش‌لب که بوسه به ما کرده‌ای حرام
گر خون ما چو باده بنوشی حلال تو


یاران چو گل به سایه سرو آرمیده‌اند
ما و هوای قامت با اعتدال تو


در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو


در کار خود زمانه ز ما ناتوان‌تر است
با ناتوان‌تر از تو چه باشد جدال تو؟


خار زبان‌دراز به گل طعنه می‌زند
در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو


ناساز گشت نغمه جان‌پرورت رهی
باید که دست عشق دهد گوشمال تو


∼∼♥∼∼


دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی‌حاصلم؟


چون سایه دور از روی تو افتاده‌ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم


از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,099
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی


من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی



خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی


ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی


در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی


من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی


از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی‌بینی دردی که نمی دانی


دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی


ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی


∼∼♥∼∼


شب چو بوسیدم لب گلگون او
گشت لرزان قامت موزون او


زیر گیسو کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,100
به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش
به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش


مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا
همین قدر تو مرانم ز آستانهٔ خویش


به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را
به دست خویش که آتش زند به خانهٔ خویش


مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا
به ناله سحر و گریه شبانهٔ خویش


ز رشک تا که هلاکم کند به دامن غیر
چو گل نهد سر و مستی کند بهانهٔ خویش


رهی به ناله دهی چند دردسر ما را؟
بمیر از غم و کوتاه کن فسانهٔ خویش


∼∼♥∼∼


دگر ز جان من ای سیم‌بر چه می‌خواهی؟
ربوده‌ای دل زارم دگر چه می‌خواهی؟



مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم
ز صید طایر بی بال و پر چه می‌خواهی؟


اثر ز ناله خونین‌دلان گریزان است
ز ناله‌ای دل خونین اثر چه می‌خواهی؟


به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش
به خنده گفت از این رهگذر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا