نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,093
  • بازدیدها 8,490
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,393
پسندها
4,913
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #1,091
روزی که شاعران


ناچار نیستند


در حجره های تنگ قوافی


لبخند خویش را بفروشند....


روزی که سبز ، زرد نباشد


گلها اجازه داشته باشند


هر جا که دوست داشته باشند، بشکفند


دلها اجازه داشته باشند،


هر جا نیاز داشته باشند، بشکنند


آیینه حق نداشته باشد،


با چشم ها دروغ بگوید


دیوار حق نداشته باشد،


بی پنجره بروید‌‌...





قیصر_امین_پور
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,393
پسندها
4,913
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #1,092
پیش ازین جانان ،حساب دیگر از من می گرفت


همچو قُمری، طوق حُکم من به گردن می گرفت





گر به سیرِ خانه ی آیینه می رفت، از حجاب


اول از فرمان پذیری، رخصت از من می گرفت!





می رود چون چاک در دلها سراسر این زمان


پاکدامانی که رو از چشم سوزن می گرفت





این زمان شمع نسیم صبحگاهی دیده ای است


چهره گرمی کز او آتش به گلشن می گرفت





این زمان فرش است در هر کوچه ای چون آفتاب





آن که روی خود ز چشم شوخ روزن می گرفت


حسن روز افزون او مستغنی از مشاطه بود


تا رخش آیینه از دلهای روشن می گرفت





این زمان خوارم، وگرنه پیش ازین آن شاخ گل


همچو شبنم طفل اشکم را به دامن می گرفت





سینه چاکی همچو گل می گشت بر گرد دلم


غنچه اش روزی که سامان شکفتن می گرفت





نیست اشک و آه را تأثیر در سنگین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,393
پسندها
4,913
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #1,093
آرام باش عزیز من، آرام باش!


حکایت دریاست زندگی


گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک،


ترشح شادمانی، گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌های مان را می‌بندیم،


همه جا تاریکی است،


آرام باش عزیز من، آرام باش!


دوباره سر از آب بیرون می آوریم


و تلالو آفتاب را می بینیم


زیر بوته ای از برف


که این دفعه


درست از جایی که تو دوست داری،


طالع می شود...




شمس_لنگرودی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,393
پسندها
4,913
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #1,094
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز


کار با پیک و پیام افتاد باز





من چه دانم در میان دوستان


دشمن بد گو کدام افتاد باز؟





این همی دانم که گفت و گوی ما


در زبان خاص و عام افتاد باز





عاشق دیوانه نامم کرده‌اند


بر من آخر این چه نام افتاد باز؟





روز بخت من چو شب تاریک شد


صبح امیدم به شام افتاد باز





توسن دولت، که بودی رام من


آن هم‌اکنون بدلگام افتاد باز





باز اقبال از کف من بر پرید


زاغ ادبارم به دام افتاد باز





مجلس عیش دل‌افروز مرا


باطیه بشکست و جام افتاد باز





در گلستان می‌گذشتم صبحدم


بوی یارم در مشام افتاد باز





در سر سودای زلفش شد دلم


مرغ صحرایی به دام افتاد باز





تا بدیدم عکس او در جام می


در سرم سودای خام افتاد باز





تا چشیدم جرعه‌ای از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا