نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,212
  • بازدیدها 9,952
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,101
کیم من دردمندی ناتوانی
اسیری خسته‌ای افسرده‌جانی


تذروی آشیان بر باد رفته
به دام افتاده‌ای از یاد رفته


دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد
همه سوز و همه داغ و همه درد


بود آسان علاج درد بیمار
چو دل بیمار شد مشکل شود کار


نه دمسازی که با وی راز گویم
نه یاری تا غم دل باز گویم


درین محفل چون من حسرت‌کشی نیست
به سوز سینه من آتشی نیست


الهی در کمند زن نیفتی
وگر افتی به روز من نیفتی


میان بربسته چون خونخواره دشمن
دل‌آزاری به آزار دل من


دلم از خوی او دمساز درد است
زن بدخو بلای جان مرد است


زنان چون آتشند از تندخویی
زن و آتش ز یک جنسند گویی


نه تنها نامراد آن دل‌شکن باد
که نفرین خدا بر هرچه زن باد


نباشد در مقام حیله و فن
کم از ناپارسا زن پارسا زن


زنان در مکر و حیلت گونه‌گونند
زیانند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,102
به ساعت من


تو


تمام قرارها را نیامده ‏ای،


کدام نصف‏ النهار را از قلم انداخته‏ ام...


قرار روزهای بی قراری‌ام!


کجای آسمان ببینمت؟


من از جست و جوی زمین خسته‏ ام...





کامران_رسول_زاده
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,103
مگذر، ای ساربان، ز منزل یار


تا دمی در غمش بگریم زار





از برای کدام روز بود؟


اشک خونین و دیدهٔ‌خونبار





گر قیامت کنیم، شاید، از آنک


با قیامت فتادمان دیدار





پار با دوست بوده‌ایم این جا


آه ازین پیش دوست بودن پار!





ساقی، ار جام باده‌ای داری


به چنین فرصتی بیا و بیار





مطرب، ار مانعی و عذری نیست


نفسی وقت عاشقان خوش دار





غزلی ز اوحدی گرت یادست


بر منش خوان به یاد آن دلدار




اوحدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,104
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد


تو را در این سخن، انکارِ کارِ ما نرسد





اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند


کسی به حُسن و ملاحت به یارِ ما نرسد





به حق صحبت دیرین که هیچ محرمِ راز


به یارِ یک جهت حق‌گزارِ ما نرسد





هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی


به دل‌پذیری نقشِ نگارِ ما نرسد





هزار نقد به بازارِ کائنات آرند


یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد





دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند


که گَردشان به هوایِ دیارِ ما نرسد





دلا ز رنجِ حسودان مرنج و واثق باش


که بد به خاطرِ امیدوارِ ما نرسد





چنان بِزی که اگر خاکِ ره شوی کس را


غبارِ خاطری از ره‌گذارِ ما نرسد





بسوخت حافظ و ترسم که شرحِ قصهٔ او


به سمعِ پادشهِ کام‌گارِ ما نرسد





حافظ
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,105
الهی!


از هر دو جهان،


محبت تو گزیدم!





و جامه ی بلا بریدم


و پرده ی عافیت دریدم!





یارب ز ش*ر..اب عشق سرمستم کن


وز عشق خودت، نیست کن و هستم کن





از هرچه به جز عشق، تهی دستم کن


یکباره به بند عشق، پا بستم کن!



مناجات_نامه


خواجه_عبدالله_انصاری
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,106
هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج


کنار باغچه


زیر درخت‌ها لب حوض


درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند


تو نیستی كه ببینی چگونه پیچیده است


طنین شعر نگاه تو درترانه من


تو نیستی كه بیبنی چگونه می گردد


نسیم روح تو در باغ بی جوانه من...





فریدون_مشیری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,107
من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دلتنگم


از عدم تا به وجود آمده ام ، دلتنگم





خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت


من هنوز از سفر باغ اِرم دلتنگم





ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!


به گناهان نبخشوده قسم ، دلتنگم





باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من


دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دلتنگم





نشد از یاد برم خاطره ی دوری را


باز هم گرچه رسیدیم به هم دلتنگم





فاضل_نظری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,108
بو، بوی خوش پیراهن پدر


چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجیب خواب


گِل نَمور حاشیه، قطره، حوصله، شیر آب


چه شمارش صبوری


«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»


بادبزن را از این دست


به آن دست خسته می‌دهم


پدر بوی دریا و گندم و گریه می‌دهد


خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز


پهلو به پهلو که می‌شود


شوره‌ی خیسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود


«دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!»


بو، بوی خوش پیراهن پدر


چند ابر پراکنده بالای کوه


پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پیر


عطر خیس حصیر، بادبزن، بوریا


و زندگی که چیزی نیست


که چیزی نبوده است


یعنی قشنگ سخت


سخت و قشنگ و ساده


خوش و گزنده و بی‌تاب


پیاده ، غمگین ، تبسم تلخ!





سید_علی_صالحی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,109
پدر دست‌هایش را تا کرد


و در چمدان گذاشت


مادر چشم‌هایش را در بقچه‌ای پیچید


پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت


و با چند دست لباس برای من برگشت


شب شنیدم که پدر می‌گفت


آن‌ها را به قیمت خوبی فروخته است.



سهیل_خطیب_مهر
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,110
آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد


الحق آراسته خلقی و جمالی دارد





درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا


کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد





دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه


تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد





زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست


زنده آنست که با دوست وصالی دارد





من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول


گر تو را از من و از غیر ملالی دارد





مرغ بر بام تو ره دارد و من بر سر کوی


حبذا مرغ که آخر پر و بالی دارد





غم دل با تو نگویم که نداری غم دل


با کسی حال توان گفت که حالی دارد





طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج


حاصل آنست که سودای محالی دارد





عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی


هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد





سعدی
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا