نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,191
  • بازدیدها 9,510
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,121
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
فروغ فرخزاد

کسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ست
فروغ فرخزاد

همه هستی من آیه تاریكیست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
فروغ فرخزاد

هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
فروغ فرخزاد

هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد كرد

فروغ فرخزاد
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,122
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست .
حیاط خانهٔ ما تنهاست
حیاط خانهٔ ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانهٔ ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانهٔ ماهی ها
شب ها صدای سرفه می آید
حیاط خانهٔ ما تنهاست .
پدر میگوید :
( از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خود را بردم
و کار خود را کردم )
و در اتاقش ، از صبح تا غروب ،
یا شاهنامه می خواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر می گوید :
( لعنت به هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,123
توبه من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
وتو رفتي و هنوز،
سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام
خش خش گام تو تكراركنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت

جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پا
سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,124
ديدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از من و هرچه در من نهان بود

مي رميدي

مي رهيدي

يادم آمد كه روزي در اين راه

ناشكيبا مرا در پي خويش

ميكشيدي

ميكشيدي

آخرين بار

آخرين لحظه تلخ ديدار

سر به سر پوچ ديدم جهان را

باد ناليد و من گوش كردم

خش خش برگهاي خزان را

باز خواندي

باز راندي

باز بر تخت عاجم نشاندي

باز در كام موجم كشاندي

گر چه در پرنيان غمي شوم

سالها در دلم زيستي تو

آه هرگز ندانستم از عشق

چيستي تو؟

كيستي تو؟

فروغ فرخزاد
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,125
فاتح شدم

خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم

و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد 678 صادره از بخش 5 ساکن تهران

دیگر خیالم از همه سو راحت است
آغوش مهربان مام وطن

پستانک سوابق پر افتخار تاریخی
لالایی تمدن و فرهنگ

و جق و جق جقجقه قانون ...
آه

دیگر خیالم از همه سو راحتست
از فرط شادمانی

رفتم کنار پنجره با اشتیاق ششصد و هفتاد و هشت بار هوا را که از اغبار پهن
و بوی خاکروبه و ادرار ‚ منقبض شده بود

درون سینه فرو دادم
و زیر ششصد و هفتاد و هشت قبض بدهکاری

و روی ششصد و هفتاد و هشت تقاضای کار نوشتم : فروغ فرخزاد
در سرزمین شعر و گل و بلبل

موهبتیست زیستن ‚ آن هم
وقتی که واقعیت موجود بودن تو پس از سالهای سال پذیرفته میشود

جایی که من با اولین نگاه رسمیم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,126
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم


بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم





گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من


لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم





لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست


اشک چون لاله سیراب به دامن کردم





در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ


که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم





چند بر باد دهی حاصلم آخر عمری


خوشه‌های خم گیسوی تو خرمن کردم





شبنم از گونه گلبرگ نگون بود که من


گله زلف تو با سنبل و سوسن کردم





زلف و مژگان تو را مانده رفوی دل ریش


پاره شد رشتهٔ صبری که به سوزن کردم





دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ


شمع عشقی که به امید تو روشن کردم





نه رخ ماه منیژه، نه کمند رستم


آه از آن ناله که من در چَهِ بیژن کردم





دگرم دشمن جان بود و نمی‌دانستم


منِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,127
ناخورده ش*ر..اب می‌خروشیم


بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم





از بی‌خبری خبر نداریم


پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟





تا چند پزیم دیگ سودا؟


کز خامی خویشتن بجوشیم





دل مرده، برون کشیم خرقه


وز ماتم دل پلاس پوشیم





این زهد مزوری که ما راست


کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟





با آنکه به ما نمی‌شود راست


این کار، ولیک هم بکوشیم





باشد که ز جام وصل جانان


یک جرعه به کام دل بنوشیم





شب خوش بودیم بی‌عراقی


امروز در آرزوی دوشیم





عراقی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,128
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند


دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند





ضریح و نذر رها کن بعید می دانم


دو دست دور به زور دعا به هم برسند





کدام دست رسیده به دست دلخواهش


که دست های پر از زخم ما به هم برسند





شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت


وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند





فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر


که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند؟





نشانی ده بالا به یادمان باشد


مگر دو دور در آن دورها به هم برسند





محمد_رضا_رستم_پور
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,129
دو چشمم خون‌فشان از دوری آن دلستانستی


که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبرفشانستی





چه سان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن؟


که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی





حرامم باد دلجوییّ پیکانش اگر نالم


ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی





غمش گفتم نهان در سینه دارم ساده‌لوحی بین


که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی





در این بستان به پای هر صنوبر جویی از چشمم


روان از حسرت بالای آن سرو روانستی





بیا شیرین‌زبانی بین که همچون نیشکر خامه


شکربار از زبان هاتف شیرین‌زبانستی





هاتف
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,130
به صورتِ جنگ خیره می‌شوم


جنگ‌جویان وارد شهر می‌شوند


پدرم دست فروش بود


مادرم پرنده ی صلح را روی دیوار نقاشی می‌کرد


اندکی که گذشت


فواره‌ی خون پدرم


نقاشی را رنگ آمیزی کرد


من سمت دره‌ها دویدم و ایستادم


نابه‌هنگام لاله‌ای شدم


که به وعده‌ی آزادی شکفت…





آزیتا_آریایی_تبار
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا