نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,191
  • بازدیدها 9,507
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,131
ناخورده ش*ر..اب می‌خروشیم


بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم





از بی‌خبری خبر نداریم


پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟





تا چند پزیم دیگ سودا؟


کز خامی خویشتن بجوشیم





دل مرده، برون کشیم خرقه


وز ماتم دل پلاس پوشیم





این زهد مزوری که ما راست


کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟





با آنکه به ما نمی‌شود راست


این کار، ولیک هم بکوشیم





باشد که ز جام وصل جانان


یک جرعه به کام دل بنوشیم





شب خوش بودیم بی‌عراقی


امروز در آرزوی دوشیم





عراقی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,132
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم


بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم





گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من


لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم





لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست


اشک چون لاله سیراب به دامن کردم





در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ


که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم





چند بر باد دهی حاصلم آخر عمری


خوشه‌های خم گیسوی تو خرمن کردم





شبنم از گونه گلبرگ نگون بود که من


گله زلف تو با سنبل و سوسن کردم





زلف و مژگان تو را مانده رفوی دل ریش


پاره شد رشتهٔ صبری که به سوزن کردم





دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ


شمع عشقی که به امید تو روشن کردم





نه رخ ماه منیژه، نه کمند رستم


آه از آن ناله که من در چَهِ بیژن کردم





دگرم دشمن جان بود و نمی‌دانستم


منِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,133
صبا به لُطف بگو آن غزالِ رَعنا را


سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را





شِکرفُروش که عمرَش دراز باد چرا


تَفَقُّدی نکُند طوطیِ شِکرخا را؟





غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد اِی گُل


که پُرسِشی نکُنی عَندَلیب شیدا را؟





به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهلِ نظر


به بند و دام نگیرند مرغِ دانا را





ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست


سَهی‌قَدانِ سیَه‌‌چشمِ ماه‌سیما را





چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی


به یاد دار مُحِبّانِ بادپیما را





جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب


که وضع مِهر و وفا نیست رویِ زیبا را





در آسمان نه عجب گَر به گفتهٔ حافظ


سُرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را





حافظ
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,134
کنارخبرهای هواشناسی رادیو


عده ای خمیازه می کشند !


باران


قرارش را به هم زده بود


و مردی که بارانی اش را


کنار چشم انتظاری اش آویخته بود


مردی که می گفت راز ابرها را می داند


با بارانی اش


اکنون زیر دوش ایستاده است.





شهره_چلیپا
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,135
ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده


زنجیریان مویت سرها به باد داده





جان را به کوی جانان چشم خوشت کشیده


وز بند غصه دل را ابروی تو گشاده





با عشق جان ما را سوزیست در گرفته


با اشگ چشم ما را کاریست اوفتاده





تا چشم نیم مستت وسمه نهد بر ابرو


چون دل خلاص یابد زان زلف وانهاده





از وصف آن زنخدان، من ساده‌دل چه گویم


یارب چه لطف دارد آن نازنین ساده





ما را ز ننگ هستی جز می نمی‌رهاند


صوفی مباش منکر کز باده نیست باده





بخت عبید و وصلت، این دولتم نباشد


در خواب اگر خیالت، بینم زهی سعاده





عبید_زاکانی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,136
دو چشمم خون‌فشان از دوری آن دلستانستی


که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبرفشانستی





چه سان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن؟


که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی





حرامم باد دلجوییّ پیکانش اگر نالم


ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی





غمش گفتم نهان در سینه دارم ساده‌لوحی بین


که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی





در این بستان به پای هر صنوبر جویی از چشمم


روان از حسرت بالای آن سرو روانستی





بیا شیرین‌زبانی بین که همچون نیشکر خامه


شکربار از زبان هاتف شیرین‌زبانستی





هاتف
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,137
به صورتِ جنگ خیره می‌شوم


جنگ‌جویان وارد شهر می‌شوند


پدرم دست فروش بود


مادرم پرنده ی صلح را روی دیوار نقاشی می‌کرد


اندکی که گذشت


فواره‌ی خون پدرم


نقاشی را رنگ آمیزی کرد


من سمت دره‌ها دویدم و ایستادم


نابه‌هنگام لاله‌ای شدم


که به وعده‌ی آزادی شکفت…





آزیتا_آریایی_تبار
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,138
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند


دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند





ضریح و نذر رها کن بعید می دانم


دو دست دور به زور دعا به هم برسند





کدام دست رسیده به دست دلخواهش


که دست های پر از زخم ما به هم برسند





شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت


وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند





فلک نجیب نشسته است و موذیانه به فکر


که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند؟





نشانی ده بالا به یادمان باشد


مگر دو دور در آن دورها به هم برسند





محمد_رضا_رستم_پور
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,139
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست


سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا این جاست





سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید


تبارک الله ازین فتنه‌ها که در سرِ ماست





در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست


که من خموشم و او در فغان و در غوغاست





دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب؟


بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست





مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود


رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست





نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دلِ من


خمارِ صد شبه دارم ش*ر..اب‌خانه کجاست؟





چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم


گَرَم به باده بشویید حق به دستِ شماست





از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند


که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست





چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب


که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,638
پسندها
5,046
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,140
تو می توانی


از عکس پس بگیری


لبخندم را


می توانی الفبا را بتکانی


شعر بسرایی،ترانه بخوانی


و برای تمام زخم های دهان بسته


ساز دهنی بزنی .


تو می توانی


از پله ها بالا بروی


گل های آفتابگردان را تماشا کنی


برای پرنده ها نان خشک بریزی


اما نمی توانی


رویای زنی که با درخت آواز خوانده


با پرنده ریشه زده


و در دریا غرق شده


را پس بگیری .





لیلا_رنجبران
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا