نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,212
  • بازدیدها 9,992
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,211
کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند


که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند





مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست


که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند





هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد


دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند





اگر به دست کند باغبان چنین سروی


چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند





چه روزها به شب آورد جان منتظرم


به بوی آن که شبی با تو روز گرداند





به چند حیله شبی در فراق روز کنم


و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند





جفا و سلطنتت می‌رسد ولی مپسند


که گر سوار براند پیاده درماند





به دست رحمتم از خاک آستان بردار


که گر بیفکنیم کس به هیچ نستاند





چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را


حدیث دوست بگویش که جان برافشاند





پیام اهل دل است این خبر که سعدی داد


نه هر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,212
هر که را در عشق تو کاری بُوَد


هر سر مویی برو خاری بود





یک زمان مگذار بی درد خودم


تا مرا در هجر تو یاری بود





م**س.ت گشتم از تو گفتی صبر کن


صبر کردن کار هشیاری بود





دل ز من بردی و گفتی غم مخور


گر دلی نبود نه بس کاری بود





گر تو را در عشق دین و دل نماند


این چنین در عشق بسیاری بود





دل شد از دست و ز جان ترسم ازانک


طره تو چست طراری بود





بی نمکدان لبت در هر دو کون


می‌ندانم تا جگر خواری بود





گر بخندی عاشق بیمار را


وقت بیماری شکرباری بود





رَسته ی دندانت، در بازار حُسن


تا قیامت روز بازاری بود





گر بهای بوسه خواهی جز به جان


می‌ندانم تا خریداری بود





نافه وصلت که بویی کس نیافت


کی سزای ناسزاواری بود





ای عجب بی زلف عنبر بیزتو


هر کسی خواهد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,714
پسندها
5,065
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,213
این قطرات آخر باران است


که در لیوان می‌ریزد


و من در این پراکندگی بارانی


چهره‌ی خود را


بر شیشه‌های سرد


در این باران مدام


می‌سپارم.


تمام این نسل نیک‌‌بخت


در باران خفته‌اند


و هنوز بوی اقاقیا


بر چهره‌ی من است


که صدا را دوست دارم..





احمدرضا_احمدی
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا