دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,235
  • بازدیدها 12,244
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,201
ای آنکه دلم از غم تو شد متلاشی


سخت است کنار دل تنگم، تو نباشی!





دارد شب دلتنگی من باز می آید


ای کاش به زخمم نمکی تازه،بپاشی!





تصویرم اگر خوب نیفتد،به از آن است


بر صورت این آیینه، خطی بخراشی





ای مرگ، دگر با چه زبانی بنویسم:


زود است، مداد دل من را بتراشی





هرگز نکنم داوری لیگ دلت را


با این همه بی نظمی و جنجال و حواشی





آنشب تو بجز بله، به من هبچ نگفتی


امشب نکند حرف دگر داشته باشی!





محمد_حسبن_حیدری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,202
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد


نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد





عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی


که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد





پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور


خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد





محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست


تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد





از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال


پادشاهی که به همسایه گدایی دارد





اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند


دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد





ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق


هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد





نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست


شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد





خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند


وز زبان تو تمنای دعایی دارد




حافظ
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,203
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت


دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت





مانند مرده‌ای متحرک شدم، بیا


بی تو تمام زندگی‌ام در عدم گذشت





می‌خواستم که وقف تو باشم تمام عمر


دنیا خلاف آنچه که می‌خواستم گذشت





دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده‌ام


از راه حلق تشنه من، مثل سَم گذشت





بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده‌ایم


از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت





تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم


یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت





مولا شمار درد دلم بی نهایت است


تعداد درد من به خدا از رقم گذشت





حالا برای لحظه‌ای آرام می‌شوم


ساعات خوب زندگی‌ام در حرم گذشت



سید_حمید_رضا_برقعی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,204
چند در کوی تو با خاک برابر باشم؟


چند پا مال جفای تو ستمگر باشم؟





چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟


از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟





می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم


باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم...



وحشی_بافقی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,205
نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را


نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا





نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت


نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا





نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی


نظری به حال یاران به از این کنند یارا





نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت


نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا





نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی


تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا





چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان


اثری ز مهربانی نبود دل شما را





به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی


چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا





نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم


قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را





ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی


چه شود که بر نزاری گذری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,206
تو می توانی شوق سفر نداشته باشی


دوباره حوصله ی دردسر نداشته باشی





تو می توانی میل سفر اگر که بیاید


به آسمان بزنی، همسفر نداشته باشی





و یا عجیب تر از این، تو می توانی حتی


به آسمان بپری، بال و پر نداشته باشی





تو می توانی یک کوچه ی غریب بمانی


که در تمامی شب رهگذر نداشته باشی





تو می توانی هرسو که خواستی بگریزی


و یک قدم ، طرفِ خانه بر نداشته باشی





نمی توانی هرجا که خواستی بگریزی


دعای خیرِ مرا پشتِ سر نداشته باشی





نمی توانی اما به خود دروغ بگویی


نمی توانی از من خبر نداشته باشی




حامد_ابراهیم_پور
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,207
دیوانگی می‌کنم


ترا


از دیوار که خاشاک دارد


ترا صدا می‌کنم


هوا گرم است


آتش‌ها


در بهانه‌های خواب من


شعله‌ور می‌شود


من بیدار، مضطرب


ترا


برای گذشته‌ی جویبار


شرح می‌دهم.





راستی


دل من کو


زنبق را بسپارم


به آن زمین


که قدم‌های مرا


از قدیم می‌شناخت...





احمدرضا_احمدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,208
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید


دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن





معاونی که مشاور شده است می‌داند


چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن





به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات


بخواست جام می‌و گفت: ژاژ خاییدن





حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:


شنیده ایم که درد آور است زاییدن …





بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن


جماعت شعرا را مدام پاییدن





خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن


زبان گشودن و دُر ریختن … مشاییدن





صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو:


که آزموده خطا بود آزماییدن





تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی


خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن!





سعید_بیابانکی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,209
ای آتشِ سودایِ تو، خون کرده جگرها


بر باد شده در سرِ سودایِ تو سرها





در گلشنِ امّید به شاخِ شجرِ من


گل‌ها نشکفتند و برآمد نه ثمرها





ای در سرِ عشّاق ز شورِ تو شغب‌ها


وی در دلِ زهّاد ز سوزِ تو اثرها





آلوده به خونابهٔ هجرِ تو روان‌ها


پالوده ز اندیشهٔ وصلِ تو جگرها





وی مهرهٔ امّیدِ مرا زخمِ زمانه


در شش‌درِ عشقِ تو فروبسته گذرها





کردم خطر و بر سرِ کویِ تو گذشتم


بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها





خاقانی از آن گه که خبر یافت ز عشقت


از بی‌خبریّ‌اش به جهان رفت خبرها





خاقانی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
5,002
امتیازها
35,773
مدال‌ها
20
سطح
15
 
  • #1,210
هر دلی کو به عشق مایل نیست


حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست





زاغ گو، بی‌خبر بمیر از عشق


که ز گل، عندلیب، غافل نیست





دل بی‌عشق ، چشم بی‌نور است


خود بدین ،حاجتِ دلایل نیست





بیدلان را جز آستانهٔ عشق


در ره کوی دوست ، منزل نیست





هر که مجنون نشد درین سودا


ای عراقی، بگو که: عاقل نیست





عراقی
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا