متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,009
  • بازدیدها 7,337
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #781
تا دید حرف تازه نمی بارد آسمان


یك دست‌خط نوشت كه بردارد آسمان





گفت: آفتاب پشت سرت خواب رفته است


دریای زیر پات چرا آب رفته است؟





یخ بسته‌اند روی لبم حرفهای كال


كی می‌شود بهار بباری تمام سال؟





گفت: انتظار می‌كشمت بیقرار ابر


تا سیب اتفاق بیفتد ببار ابر





این نامه روی دست زمان می‌رود هنوز


با رودهای نامه‌رسان می‌رود هنوز





در برف هم به عشق تو گل می‌دهد زمین


هِی جاده را به سمت تو هُل می‌دهد زمین





یک روز نامه‌های زمین باز می‌شود


اردیبهشت چشم توآغاز می‌شود





سعیده_اصلاحی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #782
صدا کن مرا


صدای تو مجموعه ای از صداهاست


صدای تو معجونی از جویبار است و گنجشک و گیلاس


صدای تو زیتون و لیمو است


صدا کن مرا ای صدای صداها


صدای تو خوشبو است


و من دور بودم


میان لفافی که از حکمت عصر ما قبل تاریخ


در قرب سرداب یک غار پیچیده بود


و از معبر تنگی از روزن سنگ ها


نور می خورد


و اوهام مرطوب یک جلگه از جلبک سبز


روی سرش بود


صدای تو پیچیده در کوه


صدا کن مرا ای نهایات تاریخ


صدای تو منشور آزادی قرن ها انجماد است


صدای تو حلال


صدای تو مسکوت


صدای تو محزون و مرطوب


صدای تو مکتوبی از لاله و دشت و باد است


صدای تو باز است


صدا کن مرا





سیروس_شمیسا
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #783
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست


گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست





خلق را بیدار باید بود از آب چشم من


وین عجب کان وقت می‌گریم که کس بیدار نیست





نوک مژگانم به سرخی بر بیاضِ روی زرد


قصه ی دل می‌نویسد حاجت گفتار نیست





بی‌دلان را عیب کردم لاجَرَم بی‌دل شدم


آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست





ای نسیم صبح اگر باز اتفاقی افتدت


آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست





بارها روی از پریشانی به دیوار آورم


ور غم دل با کسی گویم بِه از دیوار نیست





ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی


گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست





قادری بر هر چه می‌خواهی مگر آزار من


زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست





احتمال نیش کردن واجبست از بهر نوش


حمل کوه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #784
در دل همان محبت پیشینه باقی است


آن دوستی که بود در این سینه باقی است





باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن


کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است





از ما فروتنی‌ست بکش تیغ انتقام


بر خاطر شریفت اگر کینه باقی است





نقدینه وفاست همان بر عیار خویش


قفلی که بود بر در گنجینه باقی است





وحشی اگر ز کسوت رندی دلت گرفت


زهد و صلاح و خرقهٔ ی پشمینه باقی است





وحشی_بافقی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #785
توان گفتن آن راز جاودانی نیست!


تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!





پُر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای


شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست





ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید


وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست!





درخت ها به من آموختند: فاصله ای


میان عشق زمینی و آسمانی نیست





به روی آینه ی پُر غبار من بنویس:


بدون عشق جهان جای زندگانی نیست





فاضل_نظری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #786
پیش ما رسمِ شکستن نبود عهد وفا را


الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را





قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد


سست‌عهدی که تحمل نکند بار جفا را





گر مُخَیَّر بکنندم به قیامت که چه خواهی


دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را





گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم


تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را





خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید


دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را





باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن


تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را





از سر زلف عروسان چمن دست بدارد


به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را





سر انگشت تَحَیُّر بگزد عقل به دندان


چون تأمل کند این صورت انگشت‌نما را





آرزو می‌کندم شمع‌صفت پیش وجودت


که سراپای بسوزند من بی سر و پا را





چشم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #787
اکـنون که میل ِ دوست به با من نشستن است


تقــدیر من چـو گرد به دامن نشستن است





شوق فنا یا عطش ِ وصل ؟! هر چـه هست


چــون آب ، بر حرارت آهـن نشستن است





من سـربلند ِ غیـرت خویشم در این مصاف


تــیغ ِ رقیب ، لایق ِ بر تن نشستن است





طـوفان اگــر فــرو بنشیند عجیب نیست


پایان ِ بــی دلیل دویدن ، نشستن است





در راه عشق تکیه به تدبیر ِ عقل ِ خویش


با چــتر، زیر سایه ی بهمن نشستن است





فاضل_نظری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #788
بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا


جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا





من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر


این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا





روزی که میرم از غم محمل نشین خود


بهر عزا بس است فغان جرس مرا





زین چاکهای سینه که کردند ره به هم


ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا





وحشی نمی‌زدم چو مگس دست غم به سر


بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا








وحشی_بافقی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #789
چنان گرفته تو را بازوان پیچکی‌ام


که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام





نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین


کـــه می‌شناسمت از خوابهای کودکی‌ام





عروس‌وار خیال منی که آمده‌ای


دوباره باز به مهمانی عروسکی‌ام





همین نه بانوی شعر منی که مدحت تو


به گوش می‌رسد از بانگ چنگ رودکی‌ام





نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود


به یک اشاره‌ی تو روح بادباکی‌ام





چه برکه‌ای تو که تا آب، آبی است در آن


شناور است همه تار و پود جلبکی‌ام





به خون خود شوم آبروی عشق آری


اگر مدد برساند سرشت بابکی‌ام





کنار تو نفسی با فراغ دل بکشم


اگر امان بدهد سرنوشت بختکی‌ام





حسین_منزوی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #790
در روزهای کودکی ام باران می بارد


روی شیشه های امروز


لکه هایی تازه می بینم


که مثل خیالِ شب های رو به ستاره ه ای


بزرگ می شوند


به راه های نیست می روند


به دنیا خیره می شوند


و مرا خیال می کنند


خیال می کنند


من از دریا می آیم


که لب هایم همیشه می خندند...





هیوا_مسیح
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا