نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 785
  • بازدیدها 5,078
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #761
سبزه ها در بهار می رقصند،
من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم
و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود، ای همه هستی من
و هزاران بار خواهم گفت:
دوستت دارم را …

نیما
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #762
گل زودرس

آن گل زودرس چو چشم گشود

به لب رودخانه تنها بود

گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود

لب گشادی کنون بدین هنگام

که ز تو خاطری نیابد

سود

گل زیبای من ولی مشکن

کور نشناسد از سفید کبود

نشود کم ز من بدو گل گفت

نه به بی موقع آمدم پی جود

کم شود از کسی که خفت و به راه

دیر جنبید و رخ به من ننمود

آن که نشناخت قدر وقت درست

زیرا این طاس لاجورد چه جست؟

نیما
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #763
مانده از شبهای دورادور
بر مسیرِ خامُشِ جنگل
سنگچینی از اجاقی خُرد
اندرو خاکسترِ سردی

همچنان اندر غباراندوده‌ی اندیشه‌های من ملال انگیز
طرحِ تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی

روزِ شیرینم که با من آشتی داشت
نقشِ ناهمرنگ گردیده
سرد گشته سنگ گردیده
با دمِ پاییزِ عمرِ من کنایت از بهارِ روی زردی
همچنان که مانده از شبهای دورادور
بر مسیرِ خامُشِ جنگل
سنگچینی از اجاقی خُرد
اندرو خاکسترِ سردی

نیما یوشیج
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #764
در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی
در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد:
« بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را
هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان
مرده اش در لای دیوار است پنهان
آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی
او، روانش خسته و رنجور مانده است
با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی،
در نخستین ساعت شب:
ـــ « در نخستین ساعت شب هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست
آویزان
همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من
که ز من دور است و در کار است
زیر دیوار بزرگ شهر.
در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز
در غم ناراحتی های کسانم؛
همچنانی کان زن چینی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #765
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی!

با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم:
« وامانده در عذابم انداخته است
در راه پر مخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرفهایم در چه ره و رسم
بر التهابم از حد بیرون.

در التهابم از حد بیرون
فریاد بر می آید از من:
« در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم نیستیّ وخطر نیست،
هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست
سهو است و جز به پاس ضرر نیست.»
با سهوشان
من سهو می خرم
از حرفهای کامشکن شان
من درد می برم
خون از درون دردم سرریز می کند!
من آب را چگونه کنم خشک؟
فریاد می زنم.
من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود من ز حرفم معلوم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #766
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
عاقبت ، خواننده را مجنون کند
آتش عشق است و گیرد در کسی
کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی
قصه ای دارم من از یاران خویش
قصه ای از بخت و از دوران خویش
یاد می اید مرکز کودکی
همره من بوده همواره یکی
قصه ای دارم از این همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
او مرا همراه بودی هر دمی
سیرها می کردم اندر عالمی
یک نگارستانم آمد در نظر
اندرو هر گونه حس و زیب و فر
هر نگاری را جمالی خاص بود
یک صفت ، یک غمزه و یک رنگ سود
هر یکی محنت زدا ،‌خاطر نواز
شیوه ی جلوه گری را کرده ساز
هر یکی با یک کرشمه ،‌یک هنر
هوش بردی و شکیبایی ز سر
هر نگاری را به دست اندر کمند
می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #767
گشت یكی چشمه ز سنگی جدا
غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا
گه به دهان بر زده كف چون صدف
گاه چو تیری كه رود بر هدف
گفت : درین معركه یكتا منم
تاج سر گلبن و صحرا منم
چون بدوم ، سبزه در آغوش من
بوسه زند بر سر و بر دوش من
چون بگشایم ز سر مو ، شكن
ماه ببیند رخ خود را به من
قطره ی باران ، كه در افتد به خاك
زو بدمد بس كوهر تابناك
در بر من ره چو به پایان برد
از خجلی سر به گریبان برد
ابر ، زمن حامل سرمایه شد
باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد
گل ، به همه رنگ و برازندگی
می كند از پرتو من زندگی
در بن این پرده ی نیلوفری
كیست كند با چو منی همسری ؟
زین نمط آن م**س.ت شده از غرور
رفت و ز مبدا چو كمی گشت دور
دید یكی بحر خروشنده ای
سهمگنی ، نادره جوشنده ای
نعره بر آورده ، فلك كرده كر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #768
شعر زمستان نیمایوشیج


در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمیسوزد

و به مانند چراغ من

نه می افروزد چراغی هیچ،

نه فرو بسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد …

من چراغم را در آمدرفتن همسایهام افروختم در یک شب تاریک

و شب سرد زمستان بود،

باد می پیچید با کاج،

در میان کومهها خاموش

گم شد او از من جدا زین جادهی باریک

و هنوز قصه بر یاد است

وین سخن آویزهی لب:

که می افروزد؟ که می سوزد؟

چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #769
ققنوس
قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهان،

آواره مانده از وزش بادهای سرد،

بر شاخ خیزران،

بنشسته است فرد.

بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.



او ناله های گمشده ترکیب می کند،

از رشته های پاره ی صدها صدای دور،

در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،

دیوار یک بنای خیالی

می سازد.

از آن زمان که زردی خورشید روی موج

کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج

بانگ شغال، و مرد دهاتی

کرده ست روشن آتش پنهان خانه را

قرمز به چشم، شعله ی خردی

خط می کشد به زیر دو چشم درشت شب

وندر نقاط دور،

خلق اند در عبور ...

او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،

از آن مکان که جای گزیده ست می پرد

در بین چیزها که گره خورده می شود

یا روشنی و تیرگی این شب دراز

می گذرد.

یک شعله را به پیش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,501
پسندها
3,771
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #770
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست


آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست





خوش می‌دهد نشانِ جلال و جمالِ یار


خوش می‌کند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست





دل دادمش به مژده و خِجلَت همی‌برم


زین نقدِ قلبِ خویش که کردم نثارِ دوست





شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز


بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست





سیرِ سپهر و دورِ قمر را چه اختیار؟


در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست





گر بادِ فتنه هر دو جهان را به هم زند


ما و چراغِ چَشم و رهِ انتظارِ دوست





کُحلُ الجَواهری به من آر ای نسیمِ صبح


زان خاکِ نیکبخت که شد رهگذارِ دوست





ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز


تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست





دشمن به قصدِ حافظ اگر دم زند چه باک؟


مِنَّت خدای را که نیَم شرمسارِ دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا