متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,009
  • بازدیدها 7,337
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #811
گر کسی در عشق آهی می‌کند
تا نپنداری گناهی می‌کند

بیدلی گر می‌کند جایی نظر
صنع یزدان را نگاهی می‌کند

با دم صاحبدلان خواری مکن
کان نفس کار سپاهی می‌کند

آنکه سنگی می‌نهد در راه ما
از برای خویش چاهی می‌کند

گر بنالد خسته‌ای معذور دار
زحمتی دارد، که آهی می‌کند

عشق را آن کو سپه سازد به عقل
دفع کوهی را به کاهی می‌کند

گر کند رندی نظر بازی، رواست
محتسب هم گاه‌گاهی می‌کند

یک دم از خاطر فراموشم نشد
آنکه یادم هر به ماهی می‌کند

چند نالیدم و آن بت خود نگفت:
کین تضرع دادخواهی می‌کند

اوحدی را گر چه از غم بیمهاست
هم به امیدش پناهی می‌کند
اشتر حاجی نمی‌داند که چیست؟
بار بر پشتست و راهی می‌کند

اوحدی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #812
تو رسوایی منی
و مرا توان پنهان کردنت نيست
مثل زخمی خون‌ ريز
تو خون منی
چگونه پنهانت کنم ؟
چون دريایی خروشان
تو موج منی
چگونه پنهانت کنم ؟
بسان اسبی سرکش
تو شيهه‌ ی منی
چگونه پنهانت کنم ؟
چون تپشی هراسان در قلبم
چگونه پنهانت کنم و نمیرم ...
قاسم_حداد
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #813
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله ی نگاه پریشانش

می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خاموشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهایی

ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله ی رمیده ی خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش

او غنچه ی شکفته ی مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده ی چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خواند

ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی ؟
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهوده می خندی

آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی

می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #814
نام های مستعار هم به تو می آیند
این بازی جدیدت راهم دوست دارم
نوستالژی کودکانه ای است
اماتوآنقدر بزرگ هستی
که هیچ پرچینی برای قایم باشک ترا نمی پوشاند
دیروزها با عطر دامن چین پولیسه ات پیدایت می کردم
این روزها اما در بهار گم می شوی
وپاییزهم پیدایت نمی کنم
بگذار همراهم را بردارم شاید
روی سکوت نباشی
راستی دیروز یک پیامک برای من آمده بود:
«هزارویک شعر با مضمون بنفشه بنویس وبه هزار ویک نفر بفرست
چند شاعر این پیام را شوخی گرفتند ومسخ شدند…»
آی دیوانه تر از من
این شوریدگی را از کدام جغرافیای نامانوس به ارث برده ای
کدام اتفاق ترا در مرغزارهای جهان گرده افشانی کرد.

حمید_خصلتی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #815
خواهم کوشید
تا زندگی مان را
به نیکی در هم آمیزم
بدانسان که آزادی لازم
برای شکوفایی جداگانه ی ما
حفظ شود
همواره خواهم کوشید
هر روز در کنار تو را
گرامی بدارم
هر چه در زندگی مان پیش آید
عشق مان را
شکوفا خواهم کرد
و تا ابد
به تو احترام خواهم گذاشت
و عشق خواهم ورزید...

پولیس_شوتز
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #816
هیچ چیز با تو شروع نشد
همه چیز با تو تمام می شود
کوهستانهایی که قیام کرده اند
تا آمدنت را پیش از همگان ببینند
اقیانوسها که کف بر لب می غرند و به جویبار تو راهی ندارند
باد و هوا که در اندیشه اند، چرا انسان نیستند که با تو سخن بگویند
و تو! سوسن خاموش
همه چیزت را در ظرفی گذاشته به من داده ای
تا بین واژگان گرسنه قسمت کنم
هیچ چیز با تو شروع نشد
همه چیز با تو تمام می شود
جز نامم..‌

شمس_لنگرودی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #817
تمام پنجره‌ام از بهار لبریز است
و بوی باد و عطر بنفشه
هوای مانده ی دیروز
هوای مرگ و ملالت را
در عمق خاطره‌ها دفن می‌کند .
اینک تمام پنجره‌ام سبز
اینک تمام پنجره‌ام تازه و تر و شاداب
اینک تمام پنجره‌ام سرشار
از ولایت خورشید
و ترنم ترانه‌ ی آزادی
از گلوی پنجره‌هاست

اکنون تمام پنجره‌ام از بهار لبریز است
آری ، بهار برگ و بید جوان
بهار زایش باغ
در گاهواره‌های طلایی خورشید
و تنفس در هوای آبی آزاد
بر بام آفتاب...

پوران_فرخزاد
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #818
امروز چه روزی است ؟
ما خود تمامى روزهاييم ای دوست
ما خود زندگی ايم به تمامی اى يار
يكديگر را دوست می داريم و زندگی می كنيم
زندگی می كنيم و يكديگر را دوست می داريم و
نه می دانيم زندگى چيست و
نه می دانيم روز چيست و
نه می دانيم عشق چيست ...

ژاک_پره_ور
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #819
ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود
گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود
ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی
معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود
درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی
کاین جامه جامه‌ایست که خلقان نمی‌شود
دانش چو گوهریست که عمرش بود بها
باید گران خرید که ارزان نمی‌شود
روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست
وز گردش زمانه پریشان نمی‌شود
دریاست دهر، کشتی خویش استوار دار
دریا تهی ز فتنهٔ طوفان نمی‌شود
دشواری حوادث هستی چو بنگری
جز در نقاب نیستی آسان نمی‌شود
آن مکتبی که اهرمن بد منش گشود
از بهر طفل روح دبستان نمی‌شود
همت کن و به کاری ازین نیکتر گرای
دکان آز بهر تو دکان نمی‌شود
تا زاتش عناد تو گرمست دیگ جهل
هرگز خرد بخوان تو مهمان نمی‌شود
گر شمع صد هزار بود، شمع تن دلست
تن گر هزار جلوه کند جان نمی‌شود
تا دیده‌ات ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #820
چند پیش تو ، به قدر از همه کمتر باشم؟
از تو چند ای بت بدکیش مکدر باشم؟
می‌روم تا به سجود بت دیگر باشم
باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟
طاقتم نیست از این بیش تحمل تا کی؟
سبزهٔ دامن نسرین ترا بنده شوم
ابتدای خط مشکین ترا بنده شوم
چین بر ابرو زدن و کین ترا بنده شوم
گره ابروی پرچین ترا بنده شوم
حرف ناگفتن و تمکین ترا بنده شوم
طرز محجوبی و آیین ترا بنده شوم
الله ، الله ، ز که این قاعده اندوخته‌ای؟
کیست استاد تو اینها ز که آموخته‌ای؟
اینهمه جور که من از پی هم می‌بینم
زود خود را به سر کوی عدم می‌بینم
دیگران راحت و من اینهمه غم می‌بینم
همه کس خرم و من درد و الم می‌بینم
لطف بسیار طمع دارم و کم می‌بینم
هستم آزرده و بسیار ستم می‌بینم
خرده بر حرف درشت من آزرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا