دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 893
  • بازدیدها 6,043
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,785
پسندها
4,161
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
سطح
14
 
  • #891
در وا شد و پاشید نسیم هیجانش
تا نبض مرا تند کند با ضربانش

تقویم ورق خورد و کسی از سفر آمد
تا دامنه ها برد مرا نام ونشانش

پیشانی او روشنی آینه وآب
بوی نفس باغچه می داد دهانش

با این همه انگار غمی داشت که می ریخت
از زاویـه ی تند نــگاه نــگرانش

یک زلزله ی سخت تکانیش نمی داد
یک شعر ولی زلزله می ریخت به جانش

در واشد و اورفت همانطور که یک روز
در واشد و پاشید نسیم هیجانش

مهدی فرجی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,785
پسندها
4,161
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
سطح
14
 
  • #892
بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها
طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها

چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است
تابگیری قدرت پرواز را از سارها

تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا
کارشان رو به کسادی می رود عطار ها

جای رسم دایره گاهی مربع می کشند
عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها

تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم
مثل انسان نخستین بر تن دیوارها

سورنا جوکار



راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ ور نیست
آن ماهی دلتنگ ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه ، مرده است

گنجشکها ! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

دیگر نخواهد شد کسی مهمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,785
پسندها
4,161
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
سطح
14
 
  • #893
خدا آنقدر برق انداخت شمشیر نگاهت را
که حتی راهزنها هم نمی بندند راهت را

دو چندان می شود زیباییت وقتی که می گیرد
هلال ابر گیسوی سیاهی روی ماهت را

به آسانی جهانم را تصرف می کنی وقتی
مجهز می کنی با عشوه ای حتی سپاهت را

دهانش از تعجب باز می ماند اگر دریا
فقط یک لحظه در چشمت ببیند این شباهت را

خدا هم مثل من زیباییت را دوست می دارد
و لذت می برد وقتی که می بیند نگاهت را

نه تنها من فقط گاهی تو را گم میکنم در خود
که هر شب شمس گم میکرد راه خانقاهت را

محمدسعید شاد



بــایـد کـه ز داغـم خبـری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشـمن پسری داشته باشد !

حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,785
پسندها
4,161
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
سطح
14
 
  • #894
چه غریب ماندی ای دل ، نه غمی ، نه غمگساری

نه به انتظار ياري ، نه ز يار انتظاري

دل من ! چه حيف بودي كه چنين ز كار ماندي

چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري

سحرم كشيده خنجر كه : چرا شبت نكشته ست

تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاري

به سرشك همچو باران ز برت چه بر خورم من؟

كه چو سنگ تيره ماندي همه عمر بر مزاري

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر بر آرم

منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باري

سر بي پناه پيري به كنار گير و بگذر

كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناري

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها

بنگر وفاي ياران كه رها كنند ياري

هوشنگ ابتهاج









این شبستان به هوای تو چراغانی شد

لهجه زیر و بم من که خراسانی شد

به همین بغض که لبریزم و می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا