متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,009
  • بازدیدها 7,357
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #891
در وا شد و پاشید نسیم هیجانش
تا نبض مرا تند کند با ضربانش

تقویم ورق خورد و کسی از سفر آمد
تا دامنه ها برد مرا نام ونشانش

پیشانی او روشنی آینه وآب
بوی نفس باغچه می داد دهانش

با این همه انگار غمی داشت که می ریخت
از زاویـه ی تند نــگاه نــگرانش

یک زلزله ی سخت تکانیش نمی داد
یک شعر ولی زلزله می ریخت به جانش

در واشد و اورفت همانطور که یک روز
در واشد و پاشید نسیم هیجانش

مهدی فرجی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #892
بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها
طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها

چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است
تابگیری قدرت پرواز را از سارها

تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا
کارشان رو به کسادی می رود عطار ها

جای رسم دایره گاهی مربع می کشند
عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها

تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم
مثل انسان نخستین بر تن دیوارها

سورنا جوکار



راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ ور نیست
آن ماهی دلتنگ ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه ، مرده است

گنجشکها ! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

دیگر نخواهد شد کسی مهمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #893
خدا آنقدر برق انداخت شمشیر نگاهت را
که حتی راهزنها هم نمی بندند راهت را

دو چندان می شود زیباییت وقتی که می گیرد
هلال ابر گیسوی سیاهی روی ماهت را

به آسانی جهانم را تصرف می کنی وقتی
مجهز می کنی با عشوه ای حتی سپاهت را

دهانش از تعجب باز می ماند اگر دریا
فقط یک لحظه در چشمت ببیند این شباهت را

خدا هم مثل من زیباییت را دوست می دارد
و لذت می برد وقتی که می بیند نگاهت را

نه تنها من فقط گاهی تو را گم میکنم در خود
که هر شب شمس گم میکرد راه خانقاهت را

محمدسعید شاد



بــایـد کـه ز داغـم خبـری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشـمن پسری داشته باشد !

حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #894
چه غریب ماندی ای دل ، نه غمی ، نه غمگساری

نه به انتظار ياري ، نه ز يار انتظاري

دل من ! چه حيف بودي كه چنين ز كار ماندي

چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري

سحرم كشيده خنجر كه : چرا شبت نكشته ست

تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاري

به سرشك همچو باران ز برت چه بر خورم من؟

كه چو سنگ تيره ماندي همه عمر بر مزاري

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر بر آرم

منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باري

سر بي پناه پيري به كنار گير و بگذر

كه به غير مرگ ديگر نگشايدت كناري

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها

بنگر وفاي ياران كه رها كنند ياري

هوشنگ ابتهاج









این شبستان به هوای تو چراغانی شد

لهجه زیر و بم من که خراسانی شد

به همین بغض که لبریزم و می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #895
گفتی: شتاب رفتن من از برای توست


آهسته تر برو که دلم زیر پای توست





با قهر می گریزی و گویا که غافلی


سرگشته سایه ای همه جا در قفای توست





سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم


در این سری که از کف ما شد هوای توست





خوش می روی به خشم و به ما رو نمی کنی


این دیده از قفا به امید وفای توست





ای دل، نگفتمت مرو از راه عاشقی؟


رفتی؟ بسوز کاین همه آتشش سزای توست





مارا مگو حکایت شادی که تا به حشر


ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست





بیگانه ام ز عالم و بیگانه ای ز ما


بیچاره آن کسی که دلش آشنای توست





بگذشت و گفت: این به قفس اوفتاده کیست؟


گفتم که: این پرنده ی محزون “همای” توست





هما_گرامی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #896
نپرس !


از دل واپسی های زنانه ام چیزی نمی گویم


از انتظار و کسالت نیز


از تو اما


تبلور رؤیاهای منی


به سان انسانی


تعبیر خوابهای آشفته ی رسولانی


و پرهای کبوتران آینده در آستین تو است


بی تو اما


هوای پر گرفتن


توهمی است


و عشق


از انتظار و کسالت و دلتنگی


فراتر نمی رود.





رؤیا_زرین
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #897
اَلا اِی آهویِ وَحشی! کجایی؟


مرا با توست چندین آشنایی


دو تنها و دو سرگردان، دو بی‌کس


دَد و دامت، کمین از پیش و از پس


بیا تا حال یک‌دیگر بِدانیم


مُراد هم بجوییم ار توانیم


که می‌بینم که این دشتِ مُشَوَّش


چراگاهی ندارد خُرَّم و خَوش


که خواهد شد، بگویید ای رفیقان


رفیقِ بی‌کسان، یارِ غریبان


مَگر خضْرِ مُبارک پی درآید


ز یُمْنِ همَّتش، کاری گُشاید


مگر وقتِ وفا پَروَردَن آمد


که فالَم «لا تَذَرْنِی فَرْداً» آمد


چنینم هست یاد از پیرِ دانا


فراموشم نشد، هرگز همانا


که روزی ره‌رُوی در سرزمینی


به لُطفش گفت رِندی ره‌نشینی


که ای سالک چه در اَنبانه داری؟


بیا دامی بِنِه، گر دانه داری


جوابش داد گفتا دام دارم


ولی سیمرغ می‌باید شکارم


بگفتا چون به دست آری نشانش


که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #898
از دوران کودکی مانند آنچه دیگران بودند، نبودم.


مانند آنچه دیگران می‌دیدند، ندیدم.


نمی‌توانستم شور و شوقم را از یک چشمه بگیرم.


غم خود را از یک منشاء نگرفته‌ام


نمی‌توانم قلبم را بیدار کنم


که از نوای یکسانی لذت ببرد


و هرچه عشق ورزیدم، به تنهایی بود.


سپس، در کودکیم، در سپیده دم یک زندگی پرتلاطم


از عمق هرچه خیر و شر است ،


معمایی سربرآورد که مرا بی حرکت نگاه می‌دارد.





ادگار_آلن_پو
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #899
مستیم و نداریم غم سود و زیان را


هر شب بفروشیم به جامی دو جهان را





چون کوزهء ی سربسته ی پنهان شده در خاک


یک عمر ز ترس همه بستیم دهان را





بگذار لبی بر لبم ای ساغر دلخون


تا فاش کنم پیش تو اسرار نهان را





مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر!


اینقدر میازار منِ سوخته‌جان را





گر نیست به جز خونِ جگر، مزد من از عشق


بر شانه چرا می‌کشم این بار گران را





تا من شوم آسوده و خشنود شود یار


با من بزن ای مرگ! به تیری دو نشان را





جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل


دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را





راضی به عذاب دگران نیستم اما


گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را





فاضل_نظری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,071
پسندها
4,527
امتیازها
33,273
مدال‌ها
18
  • #900
دل مَنِه بر دُنیی و اسبابِ او


زآن‌که از وی، کَس وفاداری ندید





کَس عسل بی‌نیش از این دُکّان نخورد


کَس رُطَب بی‌خار از این بُستان نچید





هرکه ایّامی چراغی برفروخت


چون تمام افروخت، بادش دَردَمید





بی‌تکلّف هرکه دل بر وِی نهاد


چون بِدیدی، خَصمِ خود می‌پَروَرید





شاهِ غازی، خسروِ گیتی‌سِتان


آن‌که از شمشیرِ او خون می‌چکید





گَه به یک حمله، سپاهی می‌شکست


گَه به هویی، قلبه‌گاهی می‌دَرید





از نَهیبَش، پنجه می‌افکند شیر


در بیابان، نامِ او چون می‌شنید





سَروَران را بی‌سبب می‌کرد حَبس


گَردَنان را بی‌خطر سَر می‌بُرید





عاقبت، شیراز و تبریز و عراق


چون مسخّر کرد، وقتش دَررسید





آن‌که روشن بُد جهان‌بینش بِدو


مِیل در چَشم جهان‌بینَش کشید





حافظ
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا