- ارسالیها
- 3,275
- پسندها
- 4,846
- امتیازها
- 33,273
- مدالها
- 19
اگر چه بی تو رسیدم به فصل پایانی
چقدر منتظرت بوده ام، نمی دانی
چقدر منتظرت بوده ام که برگردی
رها کنی نگه ام را از این پریشانی
همیشه غایب این قصه بوده ای و مرا
کشانده فکر گناهت به صد پشیمانی
نخواه عذر بخواهی، نگو گرفتاری
نگو تو وقت نداری که سر بخارانی
همیشه در غزلم حس اتفاق کم است
به نام عشق بیا در غزل به مهمانی
تو اتفاق شو و مثل رود جاری شو
که متهم نشود شاعری به نادانی
نخند ! دل خوشی ام مضحک است ، می دانم
تو سالهاست که شعر وداع می خوانی
و من نشسته ام اقرار می کنم یک عمر
مرا به بند کشید آن دو چشم شیطانی
ببین به چشم نشان می دهند رهگذران
مرا که سنبل عصیانم و بد ایمانی
دوباره با غزل پوچ رنگ می بازد
نگاه خاطره در تلخ بیت پایانی...
چقدر منتظرت بوده ام، نمی دانی
چقدر منتظرت بوده ام که برگردی
رها کنی نگه ام را از این پریشانی
همیشه غایب این قصه بوده ای و مرا
کشانده فکر گناهت به صد پشیمانی
نخواه عذر بخواهی، نگو گرفتاری
نگو تو وقت نداری که سر بخارانی
همیشه در غزلم حس اتفاق کم است
به نام عشق بیا در غزل به مهمانی
تو اتفاق شو و مثل رود جاری شو
که متهم نشود شاعری به نادانی
نخند ! دل خوشی ام مضحک است ، می دانم
تو سالهاست که شعر وداع می خوانی
و من نشسته ام اقرار می کنم یک عمر
مرا به بند کشید آن دو چشم شیطانی
ببین به چشم نشان می دهند رهگذران
مرا که سنبل عصیانم و بد ایمانی
دوباره با غزل پوچ رنگ می بازد
نگاه خاطره در تلخ بیت پایانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.