متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 925
  • بازدیدها 6,285
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,862
پسندها
4,246
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #921
ای گمشده دل ، کجات جویم


در دامِ کِه، مبتلات جویم





دیروز چو آفتاب بودی


امروز چو کیمیات جویم





ای مرغ ز آشیان رمیده


در دامگهِ بلات جویم





ای کشتهٔ غمزهٔ نکویان


از چشم که خونبهات جویم





ای بیمار ز جان گذشته


کز هر که رسم دوات جویم





گاهی به دوات چاره خواهم


گاهی به دعا شفات جویم





کس چارهٔ درد تو نداند


درمان مگر از خدات جویم





هاتف پی دل فتاده رفتی


ای هر جایی کجات جویم








هاتف_اصفهانی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,862
پسندها
4,246
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #922
آن روز پشت پنجره، گلدان گذاشتی


فردا در آن دو شاخه گل سرخ کاشتی





گلدان پشت پنجره گلواژه ای نگفت


اقرار کن خودت که مرا دوست داشتی





در چارچوب پنجره تا من نیامدم


از شانه های طاقچه سر بر نداشتی





هر هفته پشت پنجره می ایستم، خودت


من را به کار پرده نشینی گماشتی





از شنبه تا دوشنبه چنینم، به یاد آن


یکشنبه ای که پنجره را وا گذاشتی





شش سال مثل باد از این کوچه ها گذشت


شش سال پیش بود، تو ده سال داشتی





باید تو را به دوست و دشمن نشان دهم


پیشانی تو پرچم صلح است و آشتی





علیرضا_بدیع
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,862
پسندها
4,246
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #923
من یوسفم، پدر!


پدر! برادرانم دوستم نمی‌دارند


پدر! مرا همراهِ خود نمی‌خواهند


آزارم می‌دهند


با سنگریزه و سخنم می‌رانند،


می‌خواهند که من بمیرم تا به مدحِ من بنشینند،


آنان درِ خانه‌ات را به رویم بستند،


از کشتزارم بیرون کردند،


پدر! آنان انگورهایم را به زهر آلودند


پدر! آنان عروسک‌هایم را شکستند


آنگاه نسیم گذشت و با گیسوانم بازی کرد،


آنان رشک بردند و بر من شوریدند، و بر تو شوریدند!


مگر من با آنان چه کرده بودم، پدر! پروانه‌ها بر شانه‌هایم نشستند


خوشه‌ها به رویم خم شدند


و پرنده بر کف دستانم فرود آمد.


با آنان چه کرده بودم، پدر!


و چرا من؟


تو یوسفم نامیدی،


آنان به چاهم انداختند


و به گرگ تهمت بستند


حال آن که گرگ مهربان‌تر از برادران من است


آی پدر!


آیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,862
پسندها
4,246
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #924
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی


صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی





گر پیر مناجات است ور رند خراباتی


هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی





فردا که خلایق را دیوان جزا باشد


هر کس عملی دارد من گوش به انعامی





ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم


تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی





سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد


آنان که ندیدستند سروی به لب بامی





روزی تن من بینی قربان سر کویش


وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی





ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن


آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی





باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی


ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی





گرچه شب مشتاقان تاریک بود اما


نومید نباید بود از روشنی بامی





سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی


در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,862
پسندها
4,246
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #925
هر روز که می‌گذرد


تکه‌تکه‌ام می‌کند


می‌نشینم


تکه‌های خودم را جمع می‌کنم


کنار هم می‌چینم


می‌بینم تکه‌ای گم شده


هر روز که می‌گذرد


سبک‌تر می‌شوم


زمانی اگر


تکه‌های گم‌شده را پیدا کردی


کنار هم بچین


او باید من باشم


باقی پازل بی‌معنایی بود


که در آن


بازیگر و بازیچه را


از هم نمی‌شناختی.



شهاب_مقربین
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,862
پسندها
4,246
امتیازها
26,473
مدال‌ها
18
  • #926
آه من ، آخر گریبان تو را خواهد گرفت


گریه هایم ، سوی چشمان تو را خواهد گرفت





با دلم هر کار میخواهی بکن ، اما بترس


از گناهانی که دامان تو را خواهد گرفت





خنده بر لب داری و خنجر به دل ها می زنی


خودنمایی ، دین و ایمان تو را خواهد گرفت





بی گمان حس می کند گرمای دستان مرا


دست نامردی که دستان تو را خواهد گرفت





آتش عشقی که در این سینه روشن کرده ای


شعله اش ، موی پریشان تو را خواهد گرفت





من فقط می ترسم از روزی که عزراییل پاک


عاقبت می آید و جان تو را خواهد گرفت





محسن_نظری
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا