نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,185
  • بازدیدها 9,274
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #961
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


طاقت بارِ فراق، این همه ایامم نیست؟





خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد؟


سر مویی به غلط در همه اندامم نیست





میل آن دانهٔ خالم نظری بیش نبود


چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست





شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن


بامداد‌ت که نبینم طمعِ شامم نیست





چشم از آن روز که برکردم و روی‌ات دیدم


به همین دیده، سرِ دیدن اقوامم نیست





گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف


من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست





نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم


بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست





به خدا و به سراپای تو کز دوستی‌ات


خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست





دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی


به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست





سعدیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #962
زیباترین حرفت را بگو!


شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن


و هراس مدار از آنکه بگویند


ترانه یی بیهوده می خوانید


چرا که ترانه ی ما


ترانه ی بیهودگی نیست


چرا که عشق


حرفی بیهوده نیست!


حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید


به خاطر فردای ما اگر


بر ماش منتی ست


چرا که عشق


خود فرداست


خود همیشه است...





احمد_شاملو
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #963
حکایت کرد سرهنگی به کسری


که دشمن را ز پشت قلعه راندیم


فراریهای چابک را گرفتیم


گرفتاران مسکین را رهاندیم


به خون کشتگان، شمشیر شستیم


بر آتشهای کین، آبی فشاندیم


ز پای مادران کندیم خلخال


سرشک از دیدهٔ طفلان چکاندیم


ز جام فتنه، هر تلخی چشیدیم


همان شربت به بدخواهان چشاندیم


بگفت این خصم را راندیم، اما


یکی زو کینه‌جو تر، پیش خواندیم


کجا با دزد بیرونی درافتیم


چو دزد خانه را بالا نشاندیم


ازین دشمن در افکندن چه حاصل


چو عمری با عدوی نفس ماندیم


ز غفلت، زیر بار عجب رفتیم


ز جهل، این بار را با خود کشاندیم


نداده اَبرَه را از آستر فرق


قبای زندگانی را دراندیم


درین دفتر، به هر رمزی رسیدیم


نوشتیم و به اهریمن رساندیم


دویدیم استخوانی را ز دنبال


سگ پندار را از پی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #964
در خیابان،


کسانی هستند که به آدم نگرانی تعارف می‌کنند


اما من،


که دغدغه ی خوشبختی‌ام نیست


به شادی این خوشبخت‌های کوچک می‌خندم!


پس،


می‌آیم با زنبیل‌هایی از ترانه و آویشن


و مردانی را سلام می‌دهم


که تو را در تنفس خود دارند


و یک لبخند تو را


به هزار بار عافیت محض


ترجیح می‌دهند...





سلمان_هراتی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #965
شرط است جفا کشیدن از یار


خَمر است و خُمار و گُلبُن و خار





من معتقدم که هر‌چه گویی


شیرین بود از لب شکربار





پیش دگری نمی‌توان رفت


از تو به تو آمدم به زنهار





عیبت نکنم اگر بخندی


بر من چو بگریم از غمت زار





شک نیست که بوستان بخندد


هر گه که بگرید ابر آذار





تو می‌روی و خبر نداری


واندر عقبت قلوب و ابصار





گر پیش تو نوبتی بمیرم


هیچم نبود گزند و تیمار





جز حسرت آن که زنده گردم


تا پیش بمیرمت دگربار





گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی


بنشینم و روی دل به دیوار





دانم که میسرم نگردد


تو سنگ درآوری به گفتار





سعدی نرود به سختی از پیش


با قید کجا رود گرفتار‌؟





سعدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #966
وزید باد و گرفت از سرم کلاهم را


یکی به من بدهد باز سرپناهم را





از این تراژدی آیینه اشک خواهد ریخت


اگر هر آینه در دل بگیرد آهم را





منم که بازنویسی شدم پس از ده قرن


چنان که در عجبم متن اشتباهم را





منم که گاه تجسم کنم سیاوش را


چنان که هیچ نیالوده ام نگاهم را





منم عصاره ی اسطوره های عصر کهن


و گاه در سرم این شاهزاده ها، هم را...





تفاوت من و پیشینیان من این است:


برادری که نبوده است کنده چاهم را





پدر که تیغ پسر را به دل نمی گیرد


درخت حرف تبر را به دل نمی گیرد


پدر! ببخش رجزهای گاه گاهم را





همیشه آخر این شاهنامه خوانا نیست


یکی مچاله کند نامه ی سیاهم را





علیرضا_بدیع
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #967
دلی که بستهٔ زنجیرِ زلفِ یاری نیست


به پیش اهل نظر، هیچش اعتباری نیست





سری که نیست در او کارگاه سودائی


به کارخانهٔ عیشش سری و کاری نیست





ز عقل برشکن و ذوق بیخودی دریاب


که پیش زنده دلان ، عقل در شماری نیست





ملامتِ منِ مسکین مکن ، که در ره عشق


به دست عاشق بیچاره، اختیاری نیست





دگر مگوی که هر بحر را کناری هست


از آن که به جز غم عشق را کناری نیست





ز شوق زلف بتان بیقرار و سرگردان


منم که مثل من آشفته روزگاری نیست





اگر ز مستی و رندی عبید را عاریست


مرا از این دو صفت هیچ عیب و عاری نیست







عبید_زاکانی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #968
ای دوست، بیا، که ما توراییم


بیگانه مشو، که آشناییم





رخ بازنمای، تا ببینیم


در بازگشای، تا درآییم





هر چند نِه‌ایم در خورِ تو


لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم





چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم


پیوسته چرا ز تو جداییم؟





چون عکس جمال تو ندیدیم


بر روی تو شیفته چراییم؟





آن کس که ندیده روی خوبت


در حسرت تو بِمُرد، ماییم





ماییم کنون و نیم جانی


بپذیر ز ما، که بی‌نواییم





تا دور شدیم از بر تو


دور از تو همیشه در بلاییم





بس لایق و در خوری تو ما را


هر چند که ما تو را نشاییم





آنچ از تو سزد به جای ما کن


نه آنچه که ما بدان سزاییم





هم زان توایم، هر چه هستیم


گر محتشمیم و گر گداییم





از عشق رخ تو چون عراقی


هر دم غزلی دگر سراییم





عراقی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #969
در قاب های تنهایی


بیهودگی به دنیا آمد.


خون، بوی بنگ و افیون می داد


مرداب های الکل


با آن بخار های گس مسموم


انبوه بی تحرّک روشنفکران را


به ژرفنای خویش کشیدند


و موشهای موذی


اوراق زرنگار کتب را


در گنجه های کهنه جویدند


خورشید مرده بود


خورشید مرده بود ،


و فردا در ذهن کودکان


مفهوم گنگ گمشده ای داشت


آنها غرابت این لفظ کهنه را


در مشق های خود


با لکهٔ درشت سیاهی


تصویر می نمودند


بیچاره مردُم ،


دلمرده و تکیده و مبهوت


در زیر بار شوم جسدهاشان


از غربتی به غربت دیگر می رفتند


و میل دردناک جنایت


در دستهایشان متورم می شد...





فروغ_فرخزاد
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,599
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #970
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم


ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم





چه رنج‌ها که نیامد به رویم از غم رویت


چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم





هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم


هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم





کدام بار جفا کز تو احتمال نکردم؟


کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم؟





تو را بدیدم و گفتم که مهر روزفروزی


ولی چه سود که یک ذرّه مهر از تو ندیدم





به جای من، تو اگر صد هزار دوست گزیدی


به دوستی که بجای تو دیگری نگزیدم





جهان به روی تو می دیدم ارچه همچو جهانت


وفا و مهر ندیدم چو نیک در نگریدم





بسی تو عهد شکستی که من رضای تو جستم


بسی تو مهر بریدی که از تو من نبریدم





از آن زمان که چو خواجو عنان دل به تو دادم


به جان رسیدم و هرگز به کام دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا