دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,235
  • بازدیدها 19,402
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,221
در خیابان کسانی هستند که به آدم نگرانی تعارف می کنند


اما من که دغدغه ی خوشبختی ام نیست


به شادی این خوشبختهای کوچک می خندم


پس می آیم با زنبیلهایی از ترانه و آویشن


و مردانی را سلام می دهم


که تو را در تنفس خود دارند


و یک لبخند تو را


به هزار بار عافیت محض


ترجیح می دهند


کسانی که از هم می پرسند :


« چگونه هنوز هم زنده ایم ؟»...





سلمان_هراتی
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,222
صبا ز طرهٔ ی جانان من، چه می‌خواهی


ز روزگار پریشان من ، چه می‌خواهی‌؟





دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست


به حیرتم که تو از جان من چه می‌خواهی‌؟





دوباره آمدی ای سیل غم‌، نمی‌دانم


دگر ز کلبهٔ ویران من چه می‌خواهی‌؟





جز آشیانه ی بلبل ، گلی به شاخ نماند


صبا دگر ز گلستان من چه می‌خواهی‌؟





کمال یافت نهالت ز آب چشم «‌بهار»


جز اینقدر، گل خندان من چه می‌خواهی‌؟





ملک_الشعرا_بهار
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,223
با اینکه تنها چند روزی پیش مایی


حس می کنم عمریست با من آشنایی





وقتی نگاهت را به چشمم هدیه کردی


حس عجیبی داشتم مثل رهایی





ای شاه بیت هر غزل در دفتر من


ای بهترین خلق خدا ای ماورایی





شاید تو هم در چشم های من بخوانی


عشقی که پنهان گشته در این بی صدایی





در این غزل حرف دلم را می نویسم


در چشم من زیبا ترین خلق خدایی





احساس دلگیریست این حسی که دارم


ترسیدن از روز غم انگیز جدایی





اکبر_امیدی
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,224
خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد


خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد





گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات


گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد





ماه درویش‌نواز از پس قرنی بازم


مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد





دل همه کوکبه‌سازی و شب‌افروزی شد


تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد





دل بریان نگر و سفرهٔ احسان خدا


کاینچنین سرزده مهمان به سر خوان آمد





وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر


پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد





با من این نسیه که همراه به نسیانم بود


هنری شد که به نقد آفت حرمان آمد





بی‌خیال سر و سامان که چه بسیار مرا


با خیالی سر شوریده به سامان آمد





ایرجا یاد تو شادان که از این بیت تو هم


چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد





یاد ایام جوانی جگرم خون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,225
هر دلی کز تو شود غمزده، آن دل شاد است


هر بنایی که خراب از تو شود آباد است





ره به ویرانه عشق آر و برو در بر بند


عقل را خانه تعمیر، که بی بنیاد است





کمر بندگی عشق نبندد به میان


مگر آن بنده که از بند جهان آزاد است





من اگر رندم و بدنام برو خرده مگیر


زانکه هر خوب بدی از ادب استاد است





پنجه در پنجه تقدیر نشاید افکند


چون که بازوی فلک سخت‌تر از فولاد است





دامن دشت گر از ناله مجنون خالی‌ست


کمر کوه پر از زمزمه فرهاد است





پیش سجاده‌نشینان خبر از باده مگوی


زاهد و ترک ریا غایت استبعاد است





دل دیوانه نصیحت نپذیرد هیهات


چه توان کرد که این فطری و مادرزاد است





جنت و کوثر و طوبی تو و وحدت همه اوست


که رخش جنت و لب کوثر و قد شمشاد است





وحدت_کرمانشاهی
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,226
زیباترین حرفت را بگو


شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن


و هراس مدار از آنکه بگویند


ترانه یی بیهوده می خوانید


چرا که ترانه ی ما


ترانه ی بیهوده گی نیست


چرا که عشق


حرفی بیهوده نیست


حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید


به خاطر فردای ما اگر


بر ماش منتی ست


چرا که عشق


خود فرداست


خود همیشه است.





احمد_شاملو
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,227
خبر آمد که بهار دل ما آمده است


مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است





باز از عرش خداوند ندا آمده است


بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است





من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟


نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟





خبر آمد که کریم آمد و در واشده است


سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است





اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است


درد عصیان مرا خویش مداوا شده است





آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم


سجده آرید، خداوند کریمی داریم





ای که بخشنده ی هر جرم و گناهی، العفو


به پشیمان شدگان نیز پناهی، العفو





من پشیمان شده ام ؛ نیم نگاهی، العفو


یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو





سائلی را به سر سفره ی خود راه بده


من گدای توأم ای حضرت الله- بده!





یارب این سوخته دل را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,228
تا کی به ما نشینی، بیگانه‌وار یارا


آخر تفقدی کن، یاران آشنا را





جانم فدای آن دم کز بعدِ انتظاری


باز آید آشنایی بنوازد آشنا را





دستم تو گیر یارب ، کز رنج خار وادی


محمل‌نشین چه داند حال برهنه‌پا را





نبود ترا حذر چند، از آه دردمندان


اندیشه کن که باشد ،،گه‌گه اثر دعا را





چشم ترحم از یار ، دارم ولی چه سازم


خوبان نمی‌نوازند عشاق بی‌نوا را





روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق


آیینه بود در زنگ، جام جهان‌نما را





منعم ز بی‌قراری، بی‌او مکن که هرچند


کردم طلب نجستم، صبرِ گریزپا را





بیگانه‌ام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد


حال کسی که بیند دیدار آشنا را





زر می‌شود به کف خاک، ز اکسیر بی‌نیازی


گو از جهان بکش دست، جویای کیمیا را





مشتاق اگر ز بزمش دورم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,229
آن که از فرط گنه ناله کند زار، کجاست؟


آن که ز اغیار بَرَد شِکوه برِ یار، کجاست





باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک


می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست





سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست


تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست





بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب


تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست





مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید


سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست





ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار


تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست





حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد


در و دیوار زند داد خریدار کجاست





آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور


گوید ای سوته دلان عاشق دل دار کجاست





من ژولیده به آوای جلی می گویم


آن که با توبه ستاند سپر نار کجاست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Arjmand

مدیر بازنشسته‌ی آیین و میراث
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
3,782
پسندها
4,610
امتیازها
35,773
مدال‌ها
21
سطح
15
 
  • #1,230
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد


وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد





آن کس که دلی دارد آراسته‌ی معنی


گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد





گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد


ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد





آخر نه منم تنها در بادیه‌ی سودا


عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد





بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت


بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد





فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی


قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد





تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم


جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد





سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز


ور روی بگردانی در دامنت آویزد





سعدی
 
عقب
بالا