- ارسالیها
- 99
- پسندها
- 386
- امتیازها
- 1,813
- مدالها
- 4
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #11
اگر ثانیهای دیگر مقابل این پیکر بیجان میایستادم بیشک خود قاتل روحِ زخم دیدهام میشدم.
پاهایم را به قصد فرار حرکت دادم اما نگاهم قصد متواری شدن نداشت.
من همچنان خیره به بدنِ خونآلودش، چشم سپرده بودم تا تکان خوردنش را ببینم اما گویی محال بود!
او انگار دیگر در این آشپزخانهی لعنتی نفس نمیکشید و مسبب این اتفاق من بودم، پاشا هم در این دوئل کُشنده بیگناه نبود.
با قلبی آکنده از درد، از آشپزخانه بیرون دویدم.
اشکهای داغ و متلاطم، گونههایم را با اقیانوس اشتباه گرفته بود.
فقط میبارید و میبارید. قصد ایستادن نداشت و چه بیرحمانه، همهچیز برای نابودیِ من فراهم شده...
پاهایم را به قصد فرار حرکت دادم اما نگاهم قصد متواری شدن نداشت.
من همچنان خیره به بدنِ خونآلودش، چشم سپرده بودم تا تکان خوردنش را ببینم اما گویی محال بود!
او انگار دیگر در این آشپزخانهی لعنتی نفس نمیکشید و مسبب این اتفاق من بودم، پاشا هم در این دوئل کُشنده بیگناه نبود.
با قلبی آکنده از درد، از آشپزخانه بیرون دویدم.
اشکهای داغ و متلاطم، گونههایم را با اقیانوس اشتباه گرفته بود.
فقط میبارید و میبارید. قصد ایستادن نداشت و چه بیرحمانه، همهچیز برای نابودیِ من فراهم شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش