- نویسنده موضوع
- #11
دستم را به شوق نوازش به صورتت میآورم و شرارههای آتش را بر نرمی نوازش میخوانم...
آه که سالها است پس از هر بوسهات گردی مذاب به دوری نشسته است و لبان من اینجا شوق بوسیدنت را دارند
دوستت دارم هایت را نگه دار که تازیانهای آزاد شده بر روح و روان تکیدهی من هستند
منکه میدانم که تو حتی بدترین زلزله را در آغوش من تجربه نکردهای محبوبم
پس چطور میخواهی اینها را توجیه کنی ؟
آه که سالها است پس از هر بوسهات گردی مذاب به دوری نشسته است و لبان من اینجا شوق بوسیدنت را دارند
دوستت دارم هایت را نگه دار که تازیانهای آزاد شده بر روح و روان تکیدهی من هستند
منکه میدانم که تو حتی بدترین زلزله را در آغوش من تجربه نکردهای محبوبم
پس چطور میخواهی اینها را توجیه کنی ؟