- ارسالیها
- 36
- پسندها
- 162
- امتیازها
- 503
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #11
لبهای جفتشان به خندهی کوتاهی باز شد. نایومی درست میگفت. هیچکدام از جاویدانهای گذرگاه زمین البته به استثنای لئو حتی یک اهریمن را هم به چشم ندیده بودند و حالا با آمدن رایان همهچیز تغییر کرده بود.
متیو دست دراز کرد تا لباسش را بردارد؛ اما نایومی مخالفت کرد و به او گفت خودش لباس را تمیز میکند و پارگیاش را میدوزد. قبول کردن این کار متیو را معذب میکرد؛ اما چارهی دیگری نداشت.
کهنهلباسی را به تن کرد و بار دیگر از نایومی تشکر کرد. نایومی دختر مهربان و دلسوزی بود. موهای نارنجیاش همیشه مرتب و یکدست بودند. چهرهاش همیشه گلگون بود و کمی لرزان صحبت میکرد؛ اما هیچوقت لبخندش را فراموش نمیکرد. نایومی تنها جاویدانی بود که با متیو به خوبی رفتار میکرد و به او توجه نشان میداد؛ اما حالا با...
متیو دست دراز کرد تا لباسش را بردارد؛ اما نایومی مخالفت کرد و به او گفت خودش لباس را تمیز میکند و پارگیاش را میدوزد. قبول کردن این کار متیو را معذب میکرد؛ اما چارهی دیگری نداشت.
کهنهلباسی را به تن کرد و بار دیگر از نایومی تشکر کرد. نایومی دختر مهربان و دلسوزی بود. موهای نارنجیاش همیشه مرتب و یکدست بودند. چهرهاش همیشه گلگون بود و کمی لرزان صحبت میکرد؛ اما هیچوقت لبخندش را فراموش نمیکرد. نایومی تنها جاویدانی بود که با متیو به خوبی رفتار میکرد و به او توجه نشان میداد؛ اما حالا با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر