- تاریخ ثبتنام
- 27/11/23
- ارسالیها
- 13
- پسندها
- 66
- امتیازها
- 83
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
لب های جفتشان به خنده ی کوتاهی باز شد.نایومی درست میگفت هیچکدام از جاویدان های گذرگاه زمین البته به استثنای لئو حتی یک اهریمن را هم به چشم ندیده بودند و حالا با آمدن رایان همه چیز تغییر کرده بود.
متیو دست دراز کرد تا لباسش را بردارد اما نایومی مخالفت کرد و به او گفت خودش لباس را تمیز میکند و پارگیاش را میدوزد.قبول کردن اینکار متیو را معذب میکرد اما چاره ی دیگری نداشت.
کهنه لباسی را به تن کرد و بار دیگر از نایومی تشکر کرد.نایومی دختر مهربان و دلسوزی بود موهای نارنجیاش همیشه مرتب و یک دست بودند.چهره اش همیشه گلگون بود و کمی لرزان صحبت میکرد اما هیچوقت لبخندش را فراموش نمیکرد.نایومی تنها جاویدانی بود که با متیو به خوبی رفتار میکرد و به او توجه نشان میداد.اما حالا با آمدن شانا و...
متیو دست دراز کرد تا لباسش را بردارد اما نایومی مخالفت کرد و به او گفت خودش لباس را تمیز میکند و پارگیاش را میدوزد.قبول کردن اینکار متیو را معذب میکرد اما چاره ی دیگری نداشت.
کهنه لباسی را به تن کرد و بار دیگر از نایومی تشکر کرد.نایومی دختر مهربان و دلسوزی بود موهای نارنجیاش همیشه مرتب و یک دست بودند.چهره اش همیشه گلگون بود و کمی لرزان صحبت میکرد اما هیچوقت لبخندش را فراموش نمیکرد.نایومی تنها جاویدانی بود که با متیو به خوبی رفتار میکرد و به او توجه نشان میداد.اما حالا با آمدن شانا و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.