- تاریخ ثبتنام
- 18/11/23
- ارسالیها
- 449
- پسندها
- 841
- امتیازها
- 5,713
- مدالها
- 8
سطح
7
امشب
گرمای تابستان
از لابهلای نگاههای مهآلودت
چو شلاق
بر تنم نشست
و لرزاند مغز استخوانم را
در این سیاهی شب
نوایی رقصیدن برگها
از دور دستها
چون آواز قدمهای تو
بر گوشم
طنین انداخت
همان نغمهی که
سالهای عمرم را بلعید
اما همهمهِ آمدنش
به شهرِ دل نپیچید.
یکبار دیگر
امشب
من تنهاتر از
ماه شدهام
بیقرارتر از خورشید
و افتادهتر از ستاره دنبالهدار.
امشب
بیگانهتر از رهگذر
خیابانم و
دلگیرتر از
ابرهای سیاه.
مگر عاشقتر از من
خواهی یافت؟
که اینگونه مظلومانه
میپرستمت
و تو ظالمانه
در این وادی بیکسی
من را چشم بهراهت
گذاشتهای.
تو شاید روزی از این
گریز خسته شوی
اما من
این انتظار را مشاتاقانهتر
از دیروز به دوش میکشم.
آنگاه خودت خواهی دانست
کعبه من تویی
و اگر...
گرمای تابستان
از لابهلای نگاههای مهآلودت
چو شلاق
بر تنم نشست
و لرزاند مغز استخوانم را
در این سیاهی شب
نوایی رقصیدن برگها
از دور دستها
چون آواز قدمهای تو
بر گوشم
طنین انداخت
همان نغمهی که
سالهای عمرم را بلعید
اما همهمهِ آمدنش
به شهرِ دل نپیچید.
یکبار دیگر
امشب
من تنهاتر از
ماه شدهام
بیقرارتر از خورشید
و افتادهتر از ستاره دنبالهدار.
امشب
بیگانهتر از رهگذر
خیابانم و
دلگیرتر از
ابرهای سیاه.
مگر عاشقتر از من
خواهی یافت؟
که اینگونه مظلومانه
میپرستمت
و تو ظالمانه
در این وادی بیکسی
من را چشم بهراهت
گذاشتهای.
تو شاید روزی از این
گریز خسته شوی
اما من
این انتظار را مشاتاقانهتر
از دیروز به دوش میکشم.
آنگاه خودت خواهی دانست
کعبه من تویی
و اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.