دفتر آزادنویسی دفتر آزاد نویسی فانوس شب | شریف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 193
  • بازدیدها 6,516
  • کاربران تگ شده هیچ

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
449
پسندها
841
امتیازها
5,713
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #191
امشب
گرمای تابستان
از لابه‌لای نگاه‌های مه‌آلودت
چو شلاق
بر تنم نشست
و لرزاند مغز استخوانم را

در این سیاهی شب
نوایی رقصیدن برگ‌ها
از دور دست‌ها
چون آواز قدم‌های تو
بر گوشم
طنین انداخت
همان نغمه‌ی که
سال‌های عمرم را بلعید
اما همهمهِ آمدنش
به شهرِ دل نپیچید.

یک‌بار دیگر
امشب
من تنهاتر از
ماه شده‌ام
بی‌قرار‌تر از خورشید
و افتاده‌تر از ستاره دنباله‌دار.

امشب
بیگانه‌تر از رهگذر
خیابانم و
دلگیر‌تر از
ابر‌های سیاه.

مگر عاشق‌تر از من
خواهی یافت؟
که این‌گونه مظلومانه
می‌پرستمت
و تو ظالمانه
در این وادی بی‌کسی
من را چشم به‌راهت
گذاشته‌ای.

تو شاید روزی از این
گریز خسته شوی
اما من
این انتظار را مشاتاقانه‌تر
از دیروز به دوش می‌کشم.

آن‌گاه خودت خواهی دانست
کعبه من تویی
و اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
449
پسندها
841
امتیازها
5,713
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #192
[آیین خاموشانه]

در جهانِ پُر ز گل این گونه غربت تا به کی
دیگران پُر بار، ما در فکر شوکت تا به کی

ما همه مظلوم، مهجورِ زمانه گشته‌ایم
روز‌های بی‌کس و شب‌های ظلمت تا به کی

ای دریغا زین سرا، زین پرده‌ی دل‌های ما
در میانِ خَلق‌ها این گونه خلوت تا به کی

کودکانی بی‌نوا، در جاده‌های بی‌هوا
چشم بستن روی ظلم و جَور ذلت تا به کی

کی شود باران آید بر کویر زندگی
جان‌ها بی‌جان گشت و حرف غیرت تا به کی

چشمه‌ها خشکید، دیگر لب ز شادی وا نشد
سفره‌ها عاری و این آیین قِدمت تا به کی
 
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
449
پسندها
841
امتیازها
5,713
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #193
[در خلاء حضورت]

دوباره پاییز
باران
آسمان بغض کرده
صبح‌های سرد از راه رسید
و دوباره غم نبودت من را پژمرده‌تر از
گل‌های پشت پنجره
و زرد‌تر از برگ‌های افتاده در زمین، کرده است.
چند پاییز دیگر را باید بگذرانم؟
چقدر دیگر باید شب‌ها را با
گریه و شیون نابودی به سر رسانیده،
خود تماشاگر فروریختن
تک‌تک خشت‌های وجودم باشم
چقدر دیگر ابر نبودت بر سرم ببارد،
روحم شکسته شود و من خاموش بمانم؟
چقدر دیگر باید نیمه‌شب‌ها از
خداوند تو را طلب کنم؟
کاش همان‌قدر که من خواهان تو‌ام
تو هم عاشق من بودی
کاش همان‌قدر که من برای این وصال مشتاقم
تو هم اندکی از این اشتیاق را داشتی.
چقدر دیگر باید از نسیم بوی تو را بجویم و
در خلاء حضورت برایت چای بریزم؟
چقدر دیگر از تجسم صدای گام‌های تو بنویسم؟
دوست دارم کنار تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Sharif

Sharif

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/11/23
ارسالی‌ها
449
پسندها
841
امتیازها
5,713
مدال‌ها
8
سطح
7
 
  • #194
چگونه دور بمانم از تو،
وقتی تک‌تک لحظاتم
غوغای نبود تو را سر داده است.
از کدام ره باید گذر کنم؟
به کدام بادیه و جلگه باید سفر کنم،
تا بوی تو
و نفس زندگی در کالبدم بدمد.
می‌دانی این‌ها چه معنی؟
فریاد نبود تو
نه شهری برایم باقی گذاشته،
نه زمینی و نه آسمانی.
همه‌اش به متروکه‌ای بدل شده
که گویی سال‌ها میان نبردی در آتش سوخته است.
هر جا قدم گذارم
صدای تو از نامرئی‌‌ترین مکان
به گوشم طنین می‌افکند.
باز من غرق یک خیال واهی می‌شوم.
خیالی که هرگز دستی برای تمام شدن
این فراق نمی‌جنباند.
 
امضا : Sharif

موضوعات مشابه

عقب
بالا