• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 138
  • بازدیدها 5,990
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #131
چشمامو ریز کردمو گفتم:
- چی؟ مجنون؟
گیسو پشت بند حرفش گفت:
- از وقتی اومدی ما می‌خواستیم درموردش باهات صحبت کنیم اما به حرفامون گوش نمی‌دادی راستش! مکث کرد و گفت:
- تو باید با دیدن همه اینا تعجب کرده باشی، همش کار فرحانه از گذشته تا الان.
متوجه نمی‌شدم یعنی چی از گذشته، اون که با بی‌رحمی تمام منو ول کرده بود.
گیسو انگار حرف دلمو شنید و گفت:
- حتما به این فکر می‌کنی که چرا ولت کرد.
بهت زده نگامو دوختم بهش که گفت:
- نوا، ببین...
- ترلان که تازه به جمعمون پیوسته بود دستمو گرفتو گفت :
- نوا یه چیزایی هست که تو نمی‌دونی یه چیزایی که اگه بدونی...
مکث کرد و گفت:
- خواهش می‌کنم از حرفام ناراحت نشو، خب.
باشه‌ای گفتم که ادامه داد:
- سالها پیش اتفاقی افتاده بود که فرحان خیلی از پدرت شاکی بود، شاکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #132
گیسو ادامه داد:
قرار بود دو ماهه دلتو بشکنه، ولی دو ماه نشد طول کشید، یعنی فرحان کم کم بهت علاقه‌مند شد.
با بغض نگاشون می‌کردم یعنی چی که کم کم علاقه‌مند شد، مگه من اسباب بازی بود؟ پس من چی که به دروغ عاشقم کرده بود پس دلم چی؟
گیسو ادامه داد:
اولش یه علاقه ساده بود بعد تبدیل به دوست داشتن شدو بعد هم یه عشق بزرگ.
با گفتن این حرف اشکام که آماده‌ی چکیدن بودن سرازیر شدن.
انگار مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفته بودم.
خدایا باورم نمی‌شد، چقدر عشقشو باور داشتم. من حاظر بودم رو عشقو معرفتش قسم بخورم ، نگو دروغ بود همش.
گفتم:
- دروغ بود، گولم زد!
دوباره گریه‌ام گرفت، ترلان گفت:
- نوا به خدا فقط اولش دروغ بود فرحان بعد از چند ماه عاشقت شد، طوری که نمی‌تونست ولت کنه.
با عصبانیت گفتم:
- اینم دروغ میگین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #133
- انگار اینهمه سالو زندگی نکردم، انگار فقط سیزده سال زندگی کردم.
با مهربونی گفتم:
- یعنی همه خاطره هامون یادت میاد؟
پوزخندی زد و گفت:
- یادم میاد بابا سه تا دوچرخه برامون گرفته بود ترلان سبزشو می‌خواست و چقدر سر دوچرخه بحثمون شد. آخرسر سبزو دادم بهش و قرمزو من برداشتم.
با گفتن این خاطره اون روز اومد جلوی چشم، خدایا این مرد واقعا داداشم بود؟ پاره تنم؟ کسی که سالها انتظار دیدنشو داشتم، سالها به خاطرش اشک ریختم.
دوتایی سوار ماشینم شدیم باید می‌بردمش ویلام ت ترلانو ببینه.
فکرم پیش بهادر بود ، باور کردنش سخت بود که بچه دزد باشه. این بیشتر باورش سخت بود که پسرش نیما مرده باشه.
حسم مشخص نبود گنگ بودم از طرفی خوشحال بودم بابت پیدا کردن ادلان، خوشحال که چه عرض کنم تو پوست خودم نمی‌گنجیدم.
از طرفی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #134
***
نوا
ترلان که دید می‌خوام برم، شروع کرد به گفتن حرفایی که با شنیدنشون آتیش گرفتم.
پدرم نمی‌تونست اینکارو کرده باشه، نمی‌تونست با زن یکی دیگه!
خدایا، باز اشکم جاری شد، ترلان گفت:
- فرحان واسه این چیزا نتونست پیشت بمونه، مجبور شد ولت کنه نوا.
گیسو آهی کشید و گفت:
- تو که نمی‌دونی این ۴ سال چقدر زجر کشیده. اگه بفهمی دلت واقعا براش می‌سوزه.
با تردید گفتم:
- به خاطر من؟
نگین گفت:
- پ ن پ، معلومه خب، نوا بعد از رفتن تو، یعنی روزی که از ایران رفتین اون روز مراسم عقد کنون‌ گیسو و امیر بود، فرحان که تو این یه هفته دید نمی‌تونه دووم بیاره اون روز از صبحش تصمیم گرفته بود بیاد پیشت و ازت معذرت خواهی کنه، می‌خواست تو رو برگردونه، اما درست زمانی رسید که شما رفته بودین.
البته رفتن شما رو مادر فرید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #135
***
نوا
به همراه ترلان ، سمیرا و نگین و گیسو از اتاق خارج شدیم تصمیم داشتم وقتی فرحان برگشت حتی اگه اون نیاد سمتم برمو باهاش حرف بزنم ، حالا که می‌دونستم دوستم داشته با فکرش به اوووج می‌رسیدم.
اونوقت بهش می‌گفتم که منم فراموشش نکردم.
آخرین پله‌ها رو که اومدم پایین با دیدن نیما حیرت زده گفتم:
- نیما تو، تو اینجا چیکار می.کنی.
اولش ترسیدم چون بهشون نگفته بودم با اینهمه آدم اومدیم ، گفته بودم امیر و گیسو هستن.
ولی بعد با دیدن فرحان که کنارش نشسته بود لبخند نشست روی لبم.
و با دیدنمون هر دو بلند شدن.
***
یک ساعت بعد
همه دهنا از تعجب باز مونده بود .
یه روز هم به آخر عمرم مونده باشه باز باورم نمی‌شد که داداش من داداش فرحان باشه.
غیر ممکن بود.
وقتی فرحان ماجرا رو برامون تعریف کرد و گفت بابا چیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #136
ملیسا می‌گفت:
- بابا جون چرا رنگو روتون پریده می‌خواین ببرمتون دکتر؟
چقدر نگرانم بودن اما من داشتم از ناراحتی می‌مردم.
با یادآوری دعوا با نیما تنم سست می‌شد، منو تنها گذاشت و رفت‌
اون تا به حال هیچ حرف بدی بهم نزده بود اما باشوکی که بهش وارد شد و حافظش که برگشت دعوای بدی باهام کرد.
دلم گرفته بود حتی نفس کشیدن هم برام سخت شده بود، قلبم داشت از حرکت می‌ایستاد، با بی‌اعتنایی به حرف‌های ملیسا و سیما بلند شدم و رفتم سمت ماشینم.
فکم انگار قفل شده بود از ناراحتی، من اشتباه خیلی بزرگی کرده بودم و نمی‌تونستم حتی به زبون بیارم.
سوار ماشین شدم و حرکت کردم حالم بد بود مقصدی نداشتم ولی رفتم تا یکم با خودم تنها باشم.
اگه نیما که انقدر زحمتشو کشیده بودم میرفت و تنهام میزاشت چی؟ اگه نوا می‌فهمیدو ازم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #137
اولین کاری که کردم گردنبندو توی دستام گرفتم و باز نگاش کردم.
برق می‌زد، برق عشق.
نگاهم سر خورد سمت فرحان، عاشقانه نگاهم می‌کرد،
چشامو بستمو توی دلم گفتم:
- تموم شد این انتقام عاشقانه!
با باز کردن چشام دیدم فرحان نزدیکم شده با لبخند کنارم ایستاد و گفت؛
- اجازه میدی بندازم گردنت؟
یکم مکث کردم و همونطور خیرش شدم، لبمو به دندون گرفتم و خنده ریزی کردم .
اونم لبخند زد و آروم گفت:
- هنوز هم مثل گذشته‌هایی همونقدر جذاب و دوست داشتنی.
با لذت محو صداش بودم که صدای فرید بلند شد:
- خب دیگه اینجا بعضیا سینگلن ها.
یهو همه زدن زیر خنده.
با خنده‌شون ما رو هم به خنده انداختن و گند زدن به لحظه عاشقانه ما، بعد از خنده آروم گردنبندو دادم به فرحان، رفت پشت سرم ایستاد و دستاشو آروم آورد جلو و گردنبندو انداخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #138
ساعت نزدیکای ۳ بود کم کم هرکی رفت سمت اتاقش تا بخوابه ولی صحبت‌های منو ترلان و ادلان تمومی نداشت.
انگار می‌خواستیم به اندازه بیست سال حرف بزنیم.
از شغل از ازدواج از بچه هاشون، حرفا تمومی نداشتن. نوا هم همچنان پیش ما سه نفر نشسته بود .
چهار تایی بحث می‌کردیم و حرفای خونوادگی می‌زدیم.
چقدر این موقعیتم رو دوست داشتم.
بعد از کمی صحبت رو به نوا که کنارم نشسته بود گفتم:
- اگه حوصلشو داری یکم با هم قدم بزنیم.
لبخند رضایت بخشی اومد رو لبشو گفت:
- به شرطی که بریم لب دریا ...
با احساس گفتم:
- می‌خوای برات بخونم؟
چشماش برق خاصی زد و یه بار پلکاشو بازو بسته کرد و گفت:
- می‌خونی برام؟
آب دهنمو با صدا قورت دادم و سرمو تکون دادم .
ترلان گفت:
- عزیزم پاشین برین، شما الان حرفایی دارین که نمی‌تونین پیش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #139
فرحان به طرفم برگشت و بی‌طاقت منو در آغوش کشید.
اینجا دیگه امن‌ترین نقطه‌ی دنیا بود.
آغوش عشقم.
با هم برای هم تا ابد...
انگار تمام وجودم با وجودش یکی شده بود.
صدای گیتارش که بلند شد سرمو گذاشتم رو شونشو با عشق محوش شدم...
***
(دانای کل)
بهادر بعد از تصادف شدیدش دچار قطع نخاء شد و تمام اعضای خانواده بالاجبار بخشیدنش.
فرحان رسما از نوا خواستگاری کرد و به سریع‌ترین شکل ممکن ازدواج کردن.

دوستای گلم ممنون که رمانمو دنبال کردین جلد دوم رمان انتقام عاشقانه(رمان نوای قلبم) رمان عاشقانه و احساسی بود که به آخرین پارتش رسیدیم.
امیدوارم خوشتون اومده باشه و از این به بعد رمانای منو دنبال کنین.
همراهیم کنید و باعث دلگرمی من بشید. ممنون.
یاعلی.
 
آخرین ویرایش
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا