• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 138
  • بازدیدها 3,587
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #121
آرش و آرشین داشتن شافل می‌رقصیدن.
ژیلا و علی هم بهشون پیوستن.
با چشم دنبال نوا می‌گشتم که کنار ارشیا دیدمش. دستام مشت شد، این عوضی چرا دست بردار نبود، اگه قرار نبود نوا مال من باشه نباید مال ارشیا هم باشه.
زده بودم به سیم آخر ولی رومو برگردوندم تا نبینمشون. یهو یه فکری به سرم زد بعد از تموم شدن رقص آرش و آرشین با ذوق فراوون تصمیم گرفتم، برم پیش نوا و درخواست رقص کنم، شاید این آخرین فرصتم بود، شاید دلش به رحم می‌اومد و از کنار اون آشغال بلند می‌شد و می‌اومد پیشم!
شاید!
با امیر که درمیون گذاشتم امیر لبخندی به روم زد و گفت:
- بهترین کارو می‌کنی برو پیشنهاد رقص بده خب بالاخره باید از یه جایی شروع بشه.
با اطمینان قدم برداشتم، بعد از چند قدم رسیدم بهشون سرمو بلند کردمو آروم و با استرس گفتم :
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #122
وای خدای من گردنبند!
ای بابا چرا من فراموش کردم بندازم گردنم، بلند شدمو سریع رفتم سمت کادوها کادوی فرحانو باز کردمو با تموم احساسم گردنبند و گرفتم دستم، دوباره کاغذ داخل جعبه رو نگاه کردم، ای نوای بی هوش الان فرحان هم فکر میکنه عمدا ننداختمش .
اه.
سعی کردم بندازمش که نتونستم یه دفعه دستی گردنبندو ازم گرفتو آروم انداخت گردنم.
چشممو بستم با فکر اینکه این شخص فرحان باشه تنم مور مور شد اما صداش که اومد دیدم امیره.
نفس سختی کشیدم که گفت:
- نوا این رفیق ما رو اذیت نکن حالش خوب نیستا.
اخمام رفت تو هم لبمو به دندون گرفتمو آروم پرسیدم:
- کجا رفت؟
یه نگاهی به اطراف انداخت و گفت :
- گفت میرم یکم هوا بخورم.
سریع رفتم بیرون از ساختمون امروز باید باهاش حرف می‌زدم، ارشیای دیوونه همه چیو خراب کرده بود .
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #123
وای خدای من گردنبند!
ای بابا چرا من فراموش کردم بندازم گردنم، بلند شدمو سریع رفتم سمت کادوها کادوی فرحانو باز کردمو با تموم احساسم گردنبند و گرفتم دستم، دوباره کاغذ داخل جعبه رو نگاه کردم، ای نوای بی هوش الان فرحان هم فکر میکنه عمدا ننداختمش .
اه.
سعی کردم بندازمش که نتونستم یه دفعه دستی گردنبندو ازم گرفتو آروم انداخت گردنم.
چشممو بستم با فکر اینکه این شخص فرحان باشه تنم مور مور شد اما صداش که اومد دیدم امیره.
نفس سختی کشیدم که گفت:
- نوا این رفیق ما رو اذیت نکن حالش خوب نیستا.
اخمام رفت تو هم لبمو به دندون گرفتمو آروم پرسیدم:
- کجا رفت؟
یه نگاهی به اطراف انداخت و گفت :
- گفت میرم یکم هوا بخورم.
سریع رفتم بیرون از ساختمون امروز باید باهاش حرف می‌زدم، ارشیای دیوونه همه چیو خراب کرده بود ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #124
اگه اینطور پیش می‌رفت باید قرص زیر زبونی می‌خوردم وگرنه که حالم بد می‌شد و حتما تصادف می‌کردم.
با سرعت زیادی می.روندم و دیوونگی زده بود به سرم حتی چند باری کم موند بود تصادف کنم .
صدای آهنگ لعنتی زیاد بود و دقیقا داشت حال منو توصیف می‌کرد.
(تا حالا شده به این فکر کنی اون که براش نذاشتی چیزی کم
یه شب از تو زندگیت بره نفس یکی دیگه بشه
تا حالا شده به این فکر کنی اون که می‌میردی هرلحظه براش
به یکی دیگه زندگی بگه نفس یکی دیگ بشه
عمر دوباره بی تو ای عاشق دیگه نفس نداره
غم می‌باره تو شبام جای ستاره
عشق من واسم نذاشتی راه چاره
عمر دوباره ارتش دل بی تو فرمانده نداره
توی جنگ سرد عشقت کم میاره
عشق من واسم نذاشتی راه چاره
من مثل ماهی بی آب پریشونم
رفتی تنها مونده قلبم ای همه جونم
فکرشم نکن یه لحظه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #125
من هیچ بلایی سر مادرت نیاوردم همش تقصیر چنگیز بود گفتم بیا داخل .
نیما بهت‌زده رو به بهادر گفت:
- بابا این چی میگه.
بهادر برگشت سمت خونه و با دستش اشاره کرد که ما هم بریم داخل.
دستمو گذاشتم روی صورتم جای سیلیش که خیلی می‌سوخت و با خشم وارد خونه شدم.
***
بهادر
دلم عین سیر و سرکه می‌جوشید نباید سیما از بعضی چیزا خبر دار می‌شد درسته من کاره‌ای نبودم و اون روز سرخوش بودم ولی اگه سیما می‌فهمید زندگیم از هم می پاشید.
و من همیشه خدا از همین می‌ترسیدم.
برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم فرحان با اخم و با جذبه قدم بر می‌داشت نیما هم با بهت دنبالش می‌اومد سیما دم در ایستاده بود، سریع گفت:
چی شده بهادر؟
سرمو تکون دادم و گفتم:
- خانم لطفا برو داخل.
وارد ساختمان نشدم سمت چپ آلاچیق بود رفتم داخلش و نشستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #126
ادامه دادم :
- توی اون شب کذایی توی اون مهمونی بزرگ همه چی از اون روز لعنتی شروع شد و همه چی توی اون روز لعنتی تموم شد، هممون با خونواده‌هامون اونجا دعوت داشتیم سیما کار داشت و نتونست بیاد ولی من همراه نیما به اون مهمونی بزرگ و
سلطنتی رفتیم، فریبرز هم با خانواده‌اش اومده بودن، آخرهای شب بود، نمی‌دونم چطور شد که من و چنگیز خیلی زهرماری کوفت کردیم طوری که حتی حال خودمون رو هم نمی‌فهمیدیم منو چنگیز زیاد از حد نوشیده بودیم، داشتیم از جلوی یه اتاق رد می‌شدیم که صدای یه زن و شنیدیم چنگیز منو کشون کشون برد داخل اتاق و وقتی فهمیدیم که زن فریبرز توی اتاقه!
سکوت کردم و با زجر ادامه دادم:
- چنگیز زن بیچاره رو می‌ترسوند، خدا منو ببخشه.
دوباره نگاهی به فرحان انداختم دستاشو مشت کرده بود دندوناشو از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #127
نوا این وسط چه تقصیری داشت ها؟ تو نباید انتقامتو از یه دختر ساده و بی‌پناه می‌گرفتی خواهر من چه گناهی داشت؟
صبر نکردم تا فرحان جواب نیما رو بده، اشکم دراومده بود، بدون معطلی گفتم:
- اون روز وقتی چشمامو باز کردم روی تخت بیمارستان بودم.
همونطور که داشتم تعریف می کردم اشکام سرازیر شد، با دستم گوشه چشمم رو پاک کردم و ادامه دادم :
- پرستار اومد بالای سرم وقتی درمورد پسرم نیما، چنگیز و ادلان پرسیدم با تاسف گفت که دو نفرشون فوت کردن و گفت وقتی تونستم راه برم برای شناسایی برم .
زندگی روی سرم آوار شده بود نباید این اتفاق می‌افتاد نباید.
من نمی‌تونستم خودم رو ببخشم هنوزم که هنوزه نتونستم خودمو ببخشم.
***
فرحان
با آخرین حرفش تمام تنم یخ کرد، همه امیدم ناامید شد، خدای من، یعنی، یعنی ادلان من مرده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #128
حیرت زده بی‌اختیار اشک می‌ریختم، این دیوونه شده بود و حزیون می‌گفت ، مگه میشه!
نیما بلند شد و با بهت گفت:
- چی میگی بابا؟
بهادر سیل عظیم اشکاشو پاک کرد و گفت:
- پسرم تو ادلانی! نیمای من رفت، من نتونستم جای خالی نیما رو تحمل کنم، تو شدی پسرم.
نیما برگشت سمت من، بدنم داشت می‌لرزید از اینهمه هیجان از اینهمه حیرت!
این ممکن نبود.
پس از سالها این ادلان بود که جلوی من ایستاده بود؟ ادلانی که یک سال آزگار جلوی چشمم بود و نمی‌شناختمش؟ مگه می‌شد؟
نه این خواب بود، نمی‌تونست واقعیت داشته باشه، کسی که تا به امروز فکر می‌کردم داداش عشقم نواس داداش خودم بود؟
یه دفعه گفت:
یعنی، یعنی منو، منو تو، داداشیم؟
برگشت سمت بهادر وداد زد:
- آره؟
ادلان من، زنده بود خدایا.
بهادر آره‌ای گفت و باز گریه رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #129
مگه ممکن بود؟
بعد از اینکه با فرحان کلی بغل هم گریه کردیم از هم جدا شدیم، فرحان هنوز هم گریه‌اش بند نیومده بود.
یاد مامان افتادم، عجیب بود، تا حالا همه چی از ذهنم پاک شده بود اما الان انگار همون بچه بودم که تازه حافظشو از دست داده.
انگار هنوز توی همون سن بودم، خدای من هویتم، زندگیم، مادرم، با تردید رو کردم به فرحان و با تته پته گفتم:
- مامان، ما..مان کجاست؟
بازوهامو گرفت و گفت:
- بهادر میگه حافظتو از دست دادی، مگه یادته؟
سرمو تکون دادم و بی اختیار گفتم :
- خونوادمون ترلان اون کجاس؟
سرشو به علامت تاسف تکون داد و گفت:
- همه زیرخاکن فقط ترلان برامون مونده.
باورم نمی‌شد تو شوک و بهت قضایا بودم یعنی چی که ترلان مونده پس بابا، پس مامان!
خدای من، همه اینا تقصیر بابا بود. با بردن اسم بابا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #130
می‌دونستم با دیدن این اتاق همه خاطراتمون تداعی میشه پس خودمو آماده کردم.
دستمو بردم سمت دستگیره و دستگیره رو آروم فشردم.
که هی!
در قفل بود، با باد خالی شده خواستم برگردم که یادم افتاد اون زمان که با جمع می‌اومدیم از فرحان می‌خواستم درو قفل کنه اون موقع یه جاساز پشت تابلو برا کلید درست کرده بودیم.
بعید می‌دونستم اونجا باشه، بعد از من خیلی چیزا تغییر کرده بود، اولش خواستم برگردم اما بعد دلو زدم به دریا و دستمو بردم پشت تابلو.
دستم که به کلید خورد لبخند شیطانی اومد روی لبم.
باورم نمی‌شد عین اون موقع‌ها کلیدو اینجا قایم می‌کنه، از اینکه کلیدو پیدا کرده بودم خوشحال تو قفل چرخوندمشو درو بازش کردم.
نور ماه داخل اتاق افتاده بود و اتاقو روشنش کرده بود . با زدن کلید برق، دهنم از حیرت و تعجب باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا