- ارسالیها
- 131
- پسندها
- 800
- امتیازها
- 5,003
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #101
نگاهش تیز و صدایش گرفته از زورِ بغض، به هر سختیای بود لرزِ چانه کنترل کرد و نم را به چشمانش راه نداد مبادا مقابلِ آوا فرو بریزد؛ اما کسی چه میدانست که درونِ این آرام آبادیای ویران شده باقی مانده بود؟
- به چشمهای من نگاه کن و بگو کدوم مادری اینطوری از دخترش محافظت میکنه؟ مادر هیچی، این راهِ کدوم خواهره برای حفظِ جونِ خواهرهاش؟ یاد گرفتی ترس رو بهونه کنی و به اسمِ محافظت از ما هر اشتباهی رو به جون بخری؟ منتظر بودم بعد از حرفهای همایون یه کلمه... فقط یه کلمه برگردی به من بگی هرچی گفته دروغ بوده و برای آتیش انداختن بینِ ما حتی اگه چرند بود و محضِ آروم کردنِ دلِ من؛ اما خودت امضای آخر رو هم به حکمِ تایید پای حرفهاش زدی که یه بار برای همیشه بهم ثابت کنی چقدر بیارزش بودم و خبر نداشتم...
- به چشمهای من نگاه کن و بگو کدوم مادری اینطوری از دخترش محافظت میکنه؟ مادر هیچی، این راهِ کدوم خواهره برای حفظِ جونِ خواهرهاش؟ یاد گرفتی ترس رو بهونه کنی و به اسمِ محافظت از ما هر اشتباهی رو به جون بخری؟ منتظر بودم بعد از حرفهای همایون یه کلمه... فقط یه کلمه برگردی به من بگی هرچی گفته دروغ بوده و برای آتیش انداختن بینِ ما حتی اگه چرند بود و محضِ آروم کردنِ دلِ من؛ اما خودت امضای آخر رو هم به حکمِ تایید پای حرفهاش زدی که یه بار برای همیشه بهم ثابت کنی چقدر بیارزش بودم و خبر نداشتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.