نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کالیدور | معصومه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Masoome.e
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 104
  • بازدیدها 2,531
  • کاربران تگ شده هیچ

Masoome.e

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #101
نگاهش تیز و صدایش گرفته از زورِ بغض، به هر سختی‌ای بود لرزِ چانه کنترل کرد و نم را به چشمانش راه نداد مبادا مقابلِ آوا فرو بریزد؛ اما کسی چه می‌دانست که درونِ این آرام آبادی‌ای ویران شده باقی مانده بود؟
- به چشم‌های من نگاه کن و بگو کدوم مادری اینطوری از دخترش محافظت می‌کنه؟ مادر هیچی، این راهِ کدوم خواهره برای حفظِ جونِ خواهرهاش؟ یاد گرفتی ترس رو بهونه کنی و به اسمِ محافظت از ما هر اشتباهی رو به جون بخری؟ منتظر بودم بعد از حرف‌های همایون یه کلمه... فقط یه کلمه برگردی به من بگی هرچی گفته دروغ بوده و برای آتیش انداختن بینِ ما حتی اگه چرند بود و محضِ آروم کردنِ دلِ من؛ اما خودت امضای آخر رو هم به حکمِ تایید پای حرف‌هاش زدی که یه بار برای همیشه بهم ثابت کنی چقدر بی‌ارزش بودم و خبر نداشتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Masoome.e

Masoome.e

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #102
به چه حالی افتاده بود او که لحظاتی پیش را مرور کرده، دستش را بالا آورده و سرِ انگشتانِ کشیده‌اش را لرزان روی گونه‌اش و ردِ سیلیِ آرام نشاند. صدای فریادِ او در سرش می‌پیچید و اکو می‌شد، کلمه به کلمه‌ی حرف‌های او چون تابلویی مرگبار برایش روی دیواره‌های ذهنِ پریشان و موریانه زده‌اش آویزان شدند.
در این لحظه چندبار مُرد را نفهمید، حتی جا ماند از دانستنِ اینکه پس از این همه مرگ باز هم زنده شد یا نه. فقط قدمی سست و تلوخوران رو به عقب برداشت و جسمش چنان خالی و بی‌وزن که مانند لیوانِ شیشه‌ای مانده در سرما آنقدر ترک برداشت و برداشت تا نهایتاً شکست، همان دمی که...
نورا با قدم‌های بلند و سریعش خود را رسانده به آرامی که بی‌توجه به صدا زدن‌های او در را گشوده و قصد داشت خودش را از فضای خفه‌ی این خانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Masoome.e

Masoome.e

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #103
آوا قلاب در دریای بیچارگی انداخته و از این دریا چه صید می‌شد به جز فاجعه؟ فاجعه‌ای که ختمِ آن، رابطه‌ی خواهرانه‌شان بود همان وقتی که آرام با محکم‌ترین و دلشکسته‌ترین لحنی که از خود سراغ داشت بر زبان آورد که او را نخواهد بخشید!
کنجِ این ویرانه خانه‌ای که زین پس قرار بود هوای تازه‌اش را نفس‌های آن‌ها تکراری کند، روی پله‌ی پایین آوا نشسته درحالی که دستانش را از آرنج قرار داده روی زانوانش، انگشتانش را پشتِ گردنِ باریکش به هم پیوند زده بود. نگاهش خیره به نقطه‌ای دور و نامعلوم بر دیوارِ روبه‌رویش، ردِ اشک روی برجستگیِ گونه‌هایش خشکیده و اگر باریکه شکافِ میانِ لبانِ باریک و برجسته‌اش نبود، هوا از سر زدن به ریه‌های سنگینش امتناع می‌کرد. گویی کوه را جابه‌جا کرده و بر سینه‌اش نهاده بودند، بینی‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Masoome.e

Masoome.e

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #104
ماشینی که آن‌ها درونش حضور داشتند هنوز در حرکت توسطِ راننده‌ای که یکی از افرادِ همایون بود، روی صندلیِ عقب سمتِ راست خودِ او نشسته و سمتِ چپ هم آرامی که لبانِ گوشتی‌اش را بر هم نهاده، از سنگینیِ سینه و گلویش بود که دم و بازدمش از راهِ بینی تند و تیز صورت می‌گرفت. دستانِ سردش را قفل کرده درهم و ناخن‌های نیمه بلندِ یک دستش را گه گاه میزبانِ فرو رفتن پشتِ دستِ دیگرش می‌کرد. قدری رو بالا گرفت و آبِ دهانی فرو داده، برای گذر از سدِ بغض شکافی میانِ لبانش انداخت و نفسی سرد بیرون فرستاد، بماند که جامه‌ی لرزی نامحسوس هم به تن داشت. شکارِ لرزِ نفسش را گوش‌های شکارچیِ همایون عهده‌دار بودند که نگاهش خیره به مقابلش و شیشه‌ی سمتِ خود را کامل پایین کشیده چشمانِ سبزش را مرموز و آرام به روبه‌رو دوخته بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Masoome.e

Masoome.e

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
800
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #105
همایون به روی خود نیاورد، در کمالِ خونسردی پیشِ چشمانِ باز شده‌ی آرام بی‌آنکه حتی قصدی هم برای رو گرداندن به سمتش داشته باشد اصلاح کرد و ادامه داد:
- اگه به اسمت هم راضی نیستی، پس اینطوری میگم... ببین دخترِ چشم عسلی! انگیزه‌ی من از انتخابِ تو یه رازیه بینِ من و مغزی که تهِ تمامِ گشتن‌هاش به اسمِ تو رسید، بابتش کنجکاوی نکن چیزی دستت رو نمی‌گیره!
پوزخندِ آرام عصبی، پررنگ و با صدا، باز هم همایون بود که فرار کرد از هر واکنش نشان دادنی به او که می‌دانست هر ثانیه خشم در وجودش غُل می‌زد و از این رو سیگارِ درحالِ سوختنش را از پنجره بیرون انداخت. سیگار درست کنارِ جدولی با رنگ‌های سبز و سفید سقوط کرد و پشتِ چرخشِ رو به جلوی لاستیک‌های ماشین جا ماند تا همایون به ختمِ کلامش برسد؛ اما آنچنان زیرلب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Masoome.e

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا