- ارسالیها
- 2,316
- پسندها
- 5,007
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 52
- نویسنده موضوع
- #11
دروغ گفته بود تا مجبور نباشد بین این همه آدم صحبت کند. هر چند از اینکه بگوید چیزی بلد نیست هم خجالت میکشید اما این خجالت برای یک لحظه و گذرا بود. اگر میگفت خواندم باید چندین دقیقه در مقابل آن همه جمعیت میایستاد و به گفتگو دربارهی آن میپرداخت.
آن کتاب را خوانده بود و حتی یکی از داستانهایی را که نگاشته بود از آن اقتباس کرده بود.
به صحبتهای آن مرد که استاد او را متین خوانده بود گوش سپرد و کمکم حس گرمایی که به سراغش آمده بود از بین رفت.
نقد فیلم که تمام شد، بعد از حضور غیاب قبل از اینکه دیگران بلند شوند و شلوغ شود برخواست و از آمفیتئاتر بیرون زد. صدای مردانهای را که کسی را با واژه خانم صدا میزد را شنید، اما احتمال نمیداد خودش مخاطب باشد و به راهش ادامه میداد.
زمانی که کیفش از...
آن کتاب را خوانده بود و حتی یکی از داستانهایی را که نگاشته بود از آن اقتباس کرده بود.
به صحبتهای آن مرد که استاد او را متین خوانده بود گوش سپرد و کمکم حس گرمایی که به سراغش آمده بود از بین رفت.
نقد فیلم که تمام شد، بعد از حضور غیاب قبل از اینکه دیگران بلند شوند و شلوغ شود برخواست و از آمفیتئاتر بیرون زد. صدای مردانهای را که کسی را با واژه خانم صدا میزد را شنید، اما احتمال نمیداد خودش مخاطب باشد و به راهش ادامه میداد.
زمانی که کیفش از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.