نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه پروانه، پروا نه | دلنیا کاربر انجمن یک رمان

delnia

هنرمند انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
2,302
پسندها
4,822
امتیازها
28,973
مدال‌ها
45
  • نویسنده موضوع
  • #11
دروغ گفته بود تا مجبور نباشد بین این همه آدم صحبت کند. هر چند از اینکه بگوید چیزی بلد نیست هم خجالت می‌کشید اما این خجالت برای یک لحظه و گذرا بود. اگر می‌گفت خواندم باید چندین دقیقه در مقابل آن همه جمعیت می‌ایستاد و به گفتگو درباره‌ی آن می‌پرداخت.
آن کتاب را خوانده بود و حتی یکی از داستان‌هایی را که نگاشته بود از آن اقتباس کرده بود.
به صحبت‌های آن مرد که استاد او را متین خوانده بود گوش سپرد و کم‌کم حس گرمایی که به سراغش آمده بود از بین رفت.
نقد فیلم که تمام شد، بعد از حضور غیاب قبل از اینکه دیگران بلند شوند و شلوغ شود برخواست و از آمفی‌تئاتر بیرون زد. صدای مردانه‌ای را که کسی را با واژه خانم‌ صدا می‌زد را شنید، اما احتمال نمی‌داد خودش مخاطب باشد و به راهش ادامه می‌داد.
زمانی که کیفش از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

delnia

هنرمند انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
2,302
پسندها
4,822
امتیازها
28,973
مدال‌ها
45
  • نویسنده موضوع
  • #12
فکر می‌کرد دیگر قرار نیست او را ببیند اما اینطور نبود. این تازه شروع دیدارهایشان بود چرا که متین از هفته‌های بعد در کلاس‌های استاد علیزاده حضور فعالی به هم رسانید. از دانشجویان هم مشتاق‌تر به نظر می‌رسید. به موقع می‌آمد و همراه استاد از کلاس خارج می‌شد. این پرسش به ذهن همه خطور می‌کرد که آیا او کار و کاسبی ندارد؟ او همسن و سال استاد علیزاده به نظر می‌رسید و شخصی در آن سن طبیعتاً نباید آنقدری وقت آزاد داشته باشد که آزادانه اینجا و آنجا پرسه بزند. پروانه با خود می‌اندیشید شاید خانواده‌ی ثروتمندی پشت او ایستاده و به او اجازه می‌دهند هر کاری دلش می‌خواهد انجام دهد. اول فقط در کلاس‌های دوستش شرکت می‌کرد اما به تدریج او را در کلاس‌های دیگر اساتید هم می‌دیدند. با حضور پررنگش در کلاس‌ها و شرکت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا