- نویسنده موضوع
- #211
خاله رو به او کرد.
- یحیی که پسر منه غلط کرد، هر کی هم دنبالشو کشید، بیشتر غلط کرد.
علیرضا پدر سلمای کلاس سومی معترض شد:
- خاله! چرا ما رو توبیخ میکنی؟ اونی که غلط کرده یکی دیگه است. اصلاً ما بهش اعتماد نداریم.
از خجالت نگاهم را از پدران دانشآموزانم گرفته و به زمین دوختم. خاله دستش را به طرف علیرضا گرفت.
- بگو چه غلطی کرده که اعتماد نداری؟
علیرضا متعجب شد.
- خاله! دیگه همه میدونن چی با اون دختر بدبخت کرده.
صدای دیگری که از لکنت میان گفتارش دانستم محمدرضا پدر شقایق کلاس دومی است، گفت:
- ما نه به خاطر دخترهای خودمون ک... که بیشتر خاطر مهری... ناراحت... یم.
از شرم زیاد یک دستم را از روی سینهام رد کرده و دیگری را با تکیه بر آن، روی دهانم گذاشتم. گرچه گناهی نکردهبودم، اما...
- یحیی که پسر منه غلط کرد، هر کی هم دنبالشو کشید، بیشتر غلط کرد.
علیرضا پدر سلمای کلاس سومی معترض شد:
- خاله! چرا ما رو توبیخ میکنی؟ اونی که غلط کرده یکی دیگه است. اصلاً ما بهش اعتماد نداریم.
از خجالت نگاهم را از پدران دانشآموزانم گرفته و به زمین دوختم. خاله دستش را به طرف علیرضا گرفت.
- بگو چه غلطی کرده که اعتماد نداری؟
علیرضا متعجب شد.
- خاله! دیگه همه میدونن چی با اون دختر بدبخت کرده.
صدای دیگری که از لکنت میان گفتارش دانستم محمدرضا پدر شقایق کلاس دومی است، گفت:
- ما نه به خاطر دخترهای خودمون ک... که بیشتر خاطر مهری... ناراحت... یم.
از شرم زیاد یک دستم را از روی سینهام رد کرده و دیگری را با تکیه بر آن، روی دهانم گذاشتم. گرچه گناهی نکردهبودم، اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.