- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 1,697
- پسندها
- 14,032
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
سطح
21
- نویسنده موضوع
- #231
در سکوت همراه پریزاد به طرف خانه قدم برمیداشتم. صدای قورباغههای حاشیهی رودخانه و گذر آب از آن به همراه برخورد برگهایی که با نسیم شبانگاهی تکان میخوردند، تنها صداهایی بود که به گوشم میرسید، هنوز به پل فلزی نرسیده بودیم، اما در معرض دیدم بود. سرم را به طرفش چرخاندم.
- پری نظر تو چیه؟
همانطور که دستانش را در جیب مانتوش فرو کرده و قدم برمیداشت، سرش را به طرفم گرداند.
- راجع به چی؟
- راجع به مهری.
سرش را به طرف مسیر برگرداند و نفس عمیقی کشید.
- خب... مهری دختر قشنگیه، بچهست، ولی باب خودته، هر جور خواستی تربیتش میکنی، با عقایدی که تو داری هر دختری نمیتونه راحت کنار بیاد، اما مهری بچهتر از اونیه که اعتراض کنه، اصلاً طوری بزرگ شده که بعداً میتونی دیدگاه خودتو به جای واقعیت دنیا...
- پری نظر تو چیه؟
همانطور که دستانش را در جیب مانتوش فرو کرده و قدم برمیداشت، سرش را به طرفم گرداند.
- راجع به چی؟
- راجع به مهری.
سرش را به طرف مسیر برگرداند و نفس عمیقی کشید.
- خب... مهری دختر قشنگیه، بچهست، ولی باب خودته، هر جور خواستی تربیتش میکنی، با عقایدی که تو داری هر دختری نمیتونه راحت کنار بیاد، اما مهری بچهتر از اونیه که اعتراض کنه، اصلاً طوری بزرگ شده که بعداً میتونی دیدگاه خودتو به جای واقعیت دنیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش