نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته برسد به دست بیتا | نسرین علیوردی کاربر انجمن یک رمان

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: برسد به دست بیتا
نویسنده: نسرین علیوردی
مقدمه:

من از شهر آمده‌ام! من از راه بلند زندگی، خسته و زار آمده‌ام.
کاش کسی صدای مرا بشنود. کاش کسی فریاد ساکت مرا ببیند. کاش فقط یک امشب بخوابم و خواب خانه را ببینم. پنجرهٔ اتاقم را در سوز زمستان باز کنم و یک جهان سرما به داخل بریزد. بعد خم شوم توی کوچه و به رهگذری تصادفی بگویم: «من اینجا گیر افتاده‌ام.»
او زیر چتر مشکی‌اش با بهت نگاهم کند و من ورق‌پاره‌هایم را از جیب درآورم و به دستش بدهم و بگویم: «می‌شود این‌ها را برسانی به دست بیتا؟!»
 
آخرین ویرایش

S.LOTFI

نویسنده افتخاری
سطح
37
 
ارسالی‌ها
5,238
پسندها
31,596
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S.LOTFI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] tavan

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #3
بیتای من!
من از دنیای دیگری به زمین رسیده‌ام. بدنم همین‌جاست ولی رگ و ریشه‌ام از دیار دیگری است.
عزیز من!
من بارها تصمیم گرفته‌ام برگردم. بارها از تکرارِ ناجوانمردی‌ها خسته شده‌ام. بارها از خیالاتِ خودم سر رفته‌ام. ولی باز به هر زحمتی که بوده، هیکل زخمی‌ام را با خود یدک کشیده‌ام.
کوچه‌ها، خیابان‌ها، دالان‌ها و شهرها! از تک‌تکَش گذشته‌ام و در هر قدم تکه‌ای از وجودم را به یادگار گذاشته‌ام.
 
آخرین ویرایش

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #4
عزیز دلم!
ما در جایی از تاریخ گیر افتاده‌ایم که کسی آن را گردن نمی‌گیرد. کسی به آن نگاه نمی‌کند. کسی داستان کسل‌کننده‌ای که قهرمانش مرده باشد را دنبال نمی‌کند.
همه دنبال قصه‌های هیجان‌انگیزند. هیچکس دنبال دردهای ما نیست. دردهای ما برای خودمان است. دردهای همه برای خودشان است. و کسی نمی‌تواند بگوید من درد فلانی را می‌کشم. هیچ کس آنقدری که ما فکر می‌کنیم، رَمَق ندارد.
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #5
بیتای تنهای من!
تو می‌دانی که من زنده‌ام. و من نیز می‌دانم که زنده‌ام. همهٔ ما می‌دانیم. کسی نمی‌تواند وجود زندگی را انکار کند. همان‌طور که هیچکس نمی‌تواند وجود دنیا را انکار کند.
عزیزترینم!
هیچ کجای دنیا ننوشته که آسمان زرد رنگ است. آسمان آبی‌ست. همه این را می‌دانند ولی خیلی‌ها انکارش می‌کنند. اما من می‌دانم. آسمان رنگ خداست؛ همیشه آبی‌ست.
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #6
تو شاید ندانی بیتا! ولی هر آدم به تنهایی کتابی است که خوانده نمی‌شود. همان‌قدر سنگین، همان قدر غم‌انگیز!
فقط تصور کن حال نویسنده‌ای را که عمری خودش را بند قلم و کاغذ کرده و حالا کتابش فروش نرفته است. هر نویسنده، هر چقدر هم که کتابش فروش نرود، باز هم عاشق جمله به جمله‌ای است که با شوری وصف‌ناپذیر بر روی کاغذ ریخته؛ اما دیگر آن آدم قبلی نیست؛ حوصلهٔ شروع کتاب جدیدی را ندارد.
عزیز دلم!
آدم‌ها که دیگر جای خود دارند. همین که کسی آنها را نمی‌خواند، دلیل بزرگی است که نخواهند بار دیگر به زندگی برگردند.
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #7
بیتا جانم! در این دنیا که قد متانتش دهانِ جهان را پر کرده، ما آدم‌ها باید زخم‌های خودمان را ببندیم. باید خودمان را با این دنیای نافانی وفق دهیم.
و افتخار کنیم که در جایی با این وسعت زندگی می‌کنیم که آوازهٔ بزرگی‌اش کهشان ما را برداشته. و به خود ببالیم که شهروندان این کرهٔ خاکی هستیم. هرچند تنها، هرچند غمگین، هرچند بی‌هیاهو!
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #8
بیتای من! هیچکس قد تو حرف‌های درهم مرا نمی‌فهمد. هیچکس اندازهٔ تو به احساس من بها نمی‌دهد. و من با اینکه این چیزها را می‌دانم، ولی باز هم دستانم از تو دور است.
اما بدان که قلبم فقط به یاد تو می‌تپد. برای روزهای که می‌توانیم با هم باشیم و خیال کنیم که تنها نیستیم. هر دو شانه به شانهٔ هم، در کنار هم و دور از آدم‌های تکراری خاکستری!
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #9
عزیز من!
خیلی وقت بود که دلم برایت تنگ شده بود. خیلی وقت بود که می‌خواستم چشم‌هایت را ببینم و درونشان خودم را پیدا کنم. و به کارهایی که هنوز وقت نکرده‌ام انجامشان دهم، فکر کنم. اما نمی‌شد.
می‌دانی بیتا؟!
فاصله خیلی چیزها را خرد می‌کند. عشق را، شور را، غرور را، وجودِ دل‌بستن را! و وای از وقتی که پای یک خاطره هم وسط باشد. دیگر زندگی از گلوی آدم پایین نمی‌رود. می‌چسبد بیخ گلو و نابودت می‌کند. آنگاه فقط باید دنبال گمشده‌هایت بگردی و بگردی و آنقدر بگردی که آخر سر همه چیز را گم کنی. حتی خودِ خودِ واقعی‌ات را!
 

نسرین علیوردی

هنرمند انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
157
پسندها
728
امتیازها
3,863
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #10
بیتای عزیزم!
کاش همهٔ آدم‌ها حرف ما را می‌فهمیدند. کاش همهٔ دل‌ها با ما یک‌رأی می‌شدند. کاش می‌دیدند که دنیا با همین چیزهاست که سر پاست. با همین صحبت‌ها!
اینکه یک لیوان چای غلیظ بریزی و یک گوشهٔ دنج برای نشستن پیدا کنی و بعد همراه کسی که تمام دنیای تو را تشکیل می‌دهد، صحبت‌های جدید و قدیمی را شروع کنی. اینکه به صورت محبوبت نگاه کنی و بدانی که اول و آخرت در چشم‌هایش خلاصه می‌شود. اینکه در گرداب مردمک‌هاش بیفتی و غرق شوی در حرف‌های تلنبار شده در دلش!
عزیز دلم! باور کن من هم به همین چیزها زنده‌ام! باور کن...!
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا