- ارسالیها
- 10
- پسندها
- 34
- امتیازها
- 33
- نویسنده موضوع
- #11
دستش را میبرد توی موهای زمخت و سیاهش و متعجب میگوید:
- چه نوع سرطانی؟
- سرطان خون.
در این پنج سال، زیاد از این حرفها شنیدهام. سر تا پایم را ورانداز میکند و پیشانیاش را میخاراند:
- بهت نگفتن سرطان خونت از چه نوعه؟
دفترچهام را برمیدارم و میگذارم توی کیفم:
- من تنها چیزی که از سرطانم میدونستم، نوع داروهایی بود که مصرف میکردم. نه کمتر و نه بیشتر.
***
جلوی درب اتاق تزریقات میایستم. حامد، دستهایش را میبرد توی جیب کاپشن مشکی رنگش و سرش را میاندازد پایین:
- شرمندم ایمان، نمیدونستم حنانه اینجاست.
سعی میکنم لبخند بزنم و در نگاهش یک:«گیرم که لبخند زدی، لرزش چانهات را چگونه پنهان میکنی؟!» میبینم. زمزمه میکنم:«تقصیر تو نیست» و میروم داخل.
***
[فصل اول/ بخش دوم] [یزد، شهرستان...
- چه نوع سرطانی؟
- سرطان خون.
در این پنج سال، زیاد از این حرفها شنیدهام. سر تا پایم را ورانداز میکند و پیشانیاش را میخاراند:
- بهت نگفتن سرطان خونت از چه نوعه؟
دفترچهام را برمیدارم و میگذارم توی کیفم:
- من تنها چیزی که از سرطانم میدونستم، نوع داروهایی بود که مصرف میکردم. نه کمتر و نه بیشتر.
***
جلوی درب اتاق تزریقات میایستم. حامد، دستهایش را میبرد توی جیب کاپشن مشکی رنگش و سرش را میاندازد پایین:
- شرمندم ایمان، نمیدونستم حنانه اینجاست.
سعی میکنم لبخند بزنم و در نگاهش یک:«گیرم که لبخند زدی، لرزش چانهات را چگونه پنهان میکنی؟!» میبینم. زمزمه میکنم:«تقصیر تو نیست» و میروم داخل.
***
[فصل اول/ بخش دوم] [یزد، شهرستان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.