- تاریخ ثبتنام
- 3/11/24
- ارسالیها
- 34
- پسندها
- 199
- امتیازها
- 490
- مدالها
- 1
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #21
- هرجور راحتید.
دست در کیفش کرد ۴ تراول ۵۰۰۰۰ تومانی برداشت و به آکام داد؛ در دل اصلان را دعا میکرد یکبار هم کار درستی کرده بود همین بود صبح یک دسته تراول به او داده بود و گفت که هر چقدر میخواهد خرج کند؛ نمیدانست از کدام دنده بلند شده حتماً باز هم بازی را برده بود؛ با صدای آکام از فکر خارج شد.
- اینم باقیماندهی پولتون.
- باقیش انعام شاگردتون!
لبخند روی لب آکام پر رنگتر شد.
- خیلی ممنون!
نگاه پر معنایی به رضا انداخت و آسیه را بدرقه کرد.
- خیلی خوش آمدید؛ خدانگهدار.
- خداحافظ!
(بیرون از بوتیک)
- وای آبجی خیلی ممنونم!
- خواهش میکنم عزیزکم!
صدای شکمش که بلند شد آسیه گفت:
- ای وای گشنته یادم رفت الان میریم پیتزا فروشی.
(عطیه)
- آخ جون!
از پاساژ خارج شدند؛ خوشحالترین دختر روی...
دست در کیفش کرد ۴ تراول ۵۰۰۰۰ تومانی برداشت و به آکام داد؛ در دل اصلان را دعا میکرد یکبار هم کار درستی کرده بود همین بود صبح یک دسته تراول به او داده بود و گفت که هر چقدر میخواهد خرج کند؛ نمیدانست از کدام دنده بلند شده حتماً باز هم بازی را برده بود؛ با صدای آکام از فکر خارج شد.
- اینم باقیماندهی پولتون.
- باقیش انعام شاگردتون!
لبخند روی لب آکام پر رنگتر شد.
- خیلی ممنون!
نگاه پر معنایی به رضا انداخت و آسیه را بدرقه کرد.
- خیلی خوش آمدید؛ خدانگهدار.
- خداحافظ!
(بیرون از بوتیک)
- وای آبجی خیلی ممنونم!
- خواهش میکنم عزیزکم!
صدای شکمش که بلند شد آسیه گفت:
- ای وای گشنته یادم رفت الان میریم پیتزا فروشی.
(عطیه)
- آخ جون!
از پاساژ خارج شدند؛ خوشحالترین دختر روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر