- ارسالیها
- 487
- پسندها
- 2,566
- امتیازها
- 14,383
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #11
گلی با اصرار پرسید:
- حامی کیه؟
مهسا سر چرخاند و بدون نگاهی به او جواب داد:
- زندگی خصوصی من ربطی به تو نداره.
چرا گلی احساس می کرد مسعود و حامی یک نفر هستند؟ چرا مهسا جواب سر بالا میداد؟ گلی فقط یک جواب مستقیم و ساده میخواست تا از این سردرگمی بیرون بیاید.
خسته از این همه انکار داد زد:
- معلومه به من ربط داره وقتی نامزد من از خونهات بعد از دو ساعت میزنه بیرون.
مهسا یک قدم جلو آمد. دندانهایش را روی هم فشرد و با دست به در خروجی اشاره کرد و گفت:
- برو بیرون گلی! احترام خودت رو نگه دار!
معلوم بود گلی مچش را گرفته وگرنه مهسا عصبانی نمیشد. گلی که دم گریه بود با اصرار گفت:
- جواب بده!
مهسا او را با دست به عقب هل داد و فریاد زد:
- برو بیرون!
گلی یک قدم به عقب هل داده شد اما حرکت نکرد. او...
- حامی کیه؟
مهسا سر چرخاند و بدون نگاهی به او جواب داد:
- زندگی خصوصی من ربطی به تو نداره.
چرا گلی احساس می کرد مسعود و حامی یک نفر هستند؟ چرا مهسا جواب سر بالا میداد؟ گلی فقط یک جواب مستقیم و ساده میخواست تا از این سردرگمی بیرون بیاید.
خسته از این همه انکار داد زد:
- معلومه به من ربط داره وقتی نامزد من از خونهات بعد از دو ساعت میزنه بیرون.
مهسا یک قدم جلو آمد. دندانهایش را روی هم فشرد و با دست به در خروجی اشاره کرد و گفت:
- برو بیرون گلی! احترام خودت رو نگه دار!
معلوم بود گلی مچش را گرفته وگرنه مهسا عصبانی نمیشد. گلی که دم گریه بود با اصرار گفت:
- جواب بده!
مهسا او را با دست به عقب هل داد و فریاد زد:
- برو بیرون!
گلی یک قدم به عقب هل داده شد اما حرکت نکرد. او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.